هوتن شکیبا در 24 خرداد 1363 در تهران به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده است و یک برادر بزرگتر به نام هومن دارد که نقاش است. پدر او کارمند اداره کشاورزی و مادرش دبیر دوره ابتدایی بود.
او از دوستان صمیمی نوید محمدزاده و بهرام افشاری است.
روز تولد هوتن شکیبا خانواده به تهران آمده تا در بیمارستانی مجهز، فرزند خویش را به دنیا آورند، بنابراین محل تولد او در شناسنامه تهران درج گردیده است، اما پس از بهدنیاآمدن فرزند، آنها به سنندج بازگشته و هوتن در سنندج بزرگ شد.
زمینه آشنایی هوتن شکیبا با هنر از طریق خانواده مادری بود، داییهای او یعنی «هادی ضیاءالدینی» و «مهدی ضیاءالدینی» هر دو فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیبا بوده و در نقاشی و مجسمهسازی از نامآشناهای کشور هستند.
بالطبع او نیز فعالیت هنری را با نقاشی شروع کرد، شکیبا خاطرهای جالب از نقاشی کشیدن و ارسال آن برای کیهان بچهها دارد:
«5، 6 ساله بودم، برای کیهان بچهها نقاشی فرستادم، نقاشی از چهره یک مرد با سبیل! که برای خود ماجرا شد.
نقاشی را «هومن» برادرم برایم به مجله ارسال کرد. چند هفته صبر کردیم تا خبری از چاپ نقاشی در روزنامه شود اما نشد، درنهایت هم به جای چاپ نقاشی، نامهای از مجله برایمان ارسال کردند با این مضمون:
ما این نقاشیها را چاپ نمیکنیم تا بگوییم چه نقاشی خوبی است، بلکه نقاشیها را چاپ میکنیم که خود کودک، نقاشی خودش را ببیند، نقاشیای که شما میکشید و به اسم او ارسال میکنید! باعث میشود، کودک همیشه وابسته به شما بماند ...
یادم میآید، پدرم در پاسخ به کیهان نوشت:
ما حتی در انتخاب رنگهای این نقاشی، دخالتی نداشتیم، تمام این نقاشی را خود پسرم کشیده است، فقط اسم و مشخصاتش را ما نوشتیم، آن هم برای اینکه هنوز کوچک است و سواد ندارد.
همراه نامه پدر، یک نقاشی دیگر برایشان ارسال کردم، این بار نیز طرح یک مرد با سبیل بود.
چند هفته بعد، نقاشی دوم چاپ شد، حتی یادم است به اشتباه نوشته بودند:
«هوتن شکیبا از تهران» و در جواب نامه پدر هم یک سؤال پرسیده بودند و آن اینکه، چرا فقط چهره مرد میکشد؟ آن هم مردی با سبیل!
آن زمان به تقلید از داییهایم این کار را میکردم، نقاشیهای آنها بیشتر از مردانی بود که در روستاها زندگی میکردند یا دستفروشها و... و این طیف افراد، آن روزها، عموماً سبیل داشتند، من از داییهایم کودکانه تقلید کرده بودم.
اما پس از چندی او نقاشی را رها کرد و به موسیقی پرداخت، اما موسیقی نیز او را راضی نمیکرد. به گفته خودش:
کودک کمرویی بودم و همین کمرویی، نواختن ساز را برایم سخت میکرد. جالب است بگویم پای صحبت خیلی از بازیگران که نشستم متوجه شدم آنها نیز مانند کودکانی خجالتی بودند و حتی هنوز هستند.»
هوتن شکیبا در همان دوران کودکی، وقتی که تنها ده سال داشت با بازی در نمایشهای مدرسه، فعالیت هنری خویش را آغاز کرد، او در این باره میگوید:
چهارم ابتدایی بودم، در شهر سنندج، مدرسه نمونه مردمی (انقلاب) در منطقه مبارک آباد و ماجرا از آنجا آغاز شد که، دانشآموز کمرو مدرسه که شاگرد زرنگ بود و درسخوان، یک روز معلم پرورشی (آقای قمری) آمد سر کلاسشان و روبه او گفت:
“هوتن! برای جشن 22 بهمن در گروه نمایش شرکت کن“
آقای قمری که این جمله را گفت و من بهتزده جواب دادم:
“من! چشم آقا معلم. ولی من فقط میتوانم ادای عبدلی و اوستا را تقلید کنم.“
همان زمان یکی دیگر از بچههای کلاس گفت:
“منم میتوانم نقش اوستا را در کنار هوتن (عبدلی) بازی کنم. “
آقای قمری گفت:
“بیایید همینالان جلوی کلاس کمی بازی کنید ببینم چه بلد هستید.“
“من و همکلاسیام به شکلی نقش بازی کردیم که کل همشاگردیها همراه معلم قهقهه میزدند.
او در آن دوران نمایشهای آیتمی و کمدی را به همراه دیگر دوستانش اجرا میکرد و این طبع طنز از همان سالها در او شکل گرفت. شکیبا در این باره میگوید:
“با اینکه اصلاً اهل جوک تعریف کردن نبودم، بیشتر اجراهای مدرسهای من کمدی بود و کمدین مورد علاقهام، هم در آن دوران و هم الان «چارلی چاپلین» است. “
با اینکه او فردی بسیار خجالتی بود، در صحنه نمایش دیگر آن آدم خجول سابق نبود، او راه خویش را پیدا کرده بود و آینده خودش را در همین راه میدید. شکیبا در این باره میگوید:
“نخستین مرتبه که برای اجرای نمایش مقابل تماشاگران قرار گرفتم، تمام بدنم از هیجان میلرزید ولی بهمحض اینکه مقابل تماشاگران ایستادم، انگار از قالب خود خارج شدم، یک آدم دیگر شدم، دیگر خودم نبودم، دیگر خجالتی نبودم، صحنه رازی دارد که تو را تغییر میدهد و اما جذابترین زاویه بازیگری آن جا است که یک بازیگر بر عکس همه آدمهای دیگر فرصت دارد زندگی 100 انسان دیگر را نیز زندگی کند“ ...
پدر هوتن شکیبا با تئاتر بازیکردن پسرش مخالف بود، او استدلال میکرد که با کار هنری به هیچ کجا نخواهد رسید و درآمد کافی برای زندگی نخواهد داشت و در آینده روزگارش سخت میشود؛ بنابراین او را تشویق میکرد که به مسیر دیگری برود و حرفه دیگری را برای آیندهاش برگزیند.
بنابراین هوتن شکیبا تصمیم گرفت به حرف پدر گوش داده و به علاقه دیگرش یعنی زیستشناسی و جانورشناسی بپردازد.
در دبیرستان رشته تجربی را انتخاب کرده و در همان رشته دیپلمش را دریافت کرد. اما روزی پدرش به او میگوید که سراغ آن کاری برود که دوستش دارد، شکیبا در این باره میگوید:
“دبیرستان تجربی خواندم، همین شد که به این رشته علاقهمند شدم. پدر هم که میدید به جانورشناسی علاقه پیدا کردم تشویقم میکرد. تا اینکه روزی از روزها که دوره دبیرستان آن هم سال سوم را میگذراندم صدایم کرد و گفت: «بیا برویم بیرون قدمی بزنیم.»
همراه پدر شدم. در حال قدمزدن رو به من کرد و گفت: «پسرم! هرچقدر فکر میکنم، الان همه آدمهای دکتر، مهندس هم بیکارند! برو در رشتهای بیکار شو که دوستش داری!»
باورم نمیشد، پدر چنین حرفی را میزند این جمله پدر اوج عشق را در وجودم ایجاد کرد و از آن به دنیای علاقهام بازگشتم، پیشدانشگاهی هنر خواندم و تصمیم گرفتم در دانشگاه سینما بخوانم، تصمیم به سینما خواندن از آنجا بود که حرفهای پدر که میگفت تئاتر دنیای زیبایی است اما در آن دنیا به زندگی مادی نمیرسی در افکارم اثر کرده بود، آن روزها فکر میکردم، در سینما، پول بیشتری وجود دارد و خلاصه اینکه دانشگاه سوره قبول شدم، آن سال سوره رشته سینما نداشت و این بار انگار تئاتر و نمایش مرا انتخاب کرد.“
هوتن شکیبا در دوره دانشجویی در نمایشها و فیلمهای کوتاه بسیار زیادی بازی کرد. اما درآمد چندانی از این راه نداشت و تنها به دنبال ایفای نقشهای متفاوت و کسب تجربه بود. در همان سالها در فیلم کوتاه «خیابان خیلی خلوت» به کارگردانی سعید روستایی همبازی کرد.
او درباره آن دوره و اساتید دانشگاه سوره میگوید:
«در دانشگاه فرزان سجودی، شکوفه ماسوی، خانم قاسم پور و آقای مهندس پور از جمله اساتیدم در سوره بودند که سعی می کردم از دانش آنها استفاده کنم. مرحوم سمندریان همدورهای به سوره آمد که من هم به کلاسش رفتم.»
او در جشنواره یازدهم تئاتر دانشگاهی در سال ۱۳۸۷ با ایفای نقش در نمایش «ویلنهایتان را کوک کنید» اولین کار جدی و حرفهای تئاتر خود را شروع کرد و توانست جایزه بازیگر اول را کسب کند، به گفته خودش پس از آن موفقیت نسبت به آینده امیدوارتر گردیده و تمرینهایش را بیشتر کرده و در نمایشهای دیگری به ایفای نقش پرداخت.
او بسیار تلاش میکرد اما دیده نمیشد، شکیبا در این باره میگوید:
«زمانی بهاندازه 8 سال، ولی ناامید نمیشدم، دائم کار میکردم، آنقدر کار نمایشی دانشگاهی انجام دادم که یک روز پدرم که از طولانی شدن دوره لیسانس گرفتنم نیز خسته شده بود به من گفت: «هوتن جان! عزیزم، هشت سال شد این دوره دانشگاه، دیگر کافی نیست؟ اگر کاری در تئاتر نیست کار دیگری انجام بده» ولی من خسته نمیشدم، مرخصی تحصیلی میگرفتم و کار نمایشی میکردم، تابستانها همه دانشجویان میرفتند شهر خود، من در اینجا تنها میماندم، دائم تمرین بدن و بیان میکردم، معتقدم بودم تلاشهایم بینتیجه نمیماند.»
تا اینکه در نمایش «ماراساد» یوسف باپیری نقشی کوتاهی به او پیشنهاد شد و همان نقش کوتاه باعث شد که در دوازدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی لوح تقدیر بهترین بازیگر مرد را از آن خود کند.
هوتن شکیبا به همراه نوید محمدزاده، یوسف باپیری، اشکان خیلنژاد و آرمان کوچکی از اعضای گروه «تئاتر تازه» هستند.
یک سال پس از دریافت لوح تقدیر از جشنواره تئاتر دانشجویی، سیامک صفری که خود از داوران آن جشنواره بود با شکیبا تماس گرفته و او را برای نمایش «رومولوس کبیر» نادر برهانیمرند دعوت کرد. این تئاتر نخستین کار نمایش عمومی شکیبا در تئاتر شهر بود.
پس از این اجرا بود که او برای نمایشهای بیشتری دعوت به همکاری شد.
او در سال 1389 برای بازی در تلهفیلم «پیش خواهد آمد» مقابل دوربین بهروز شعیبی قرار گرفت.
پس از تلهفیلم بهروز شعیبی در سال 1392 کاوه سجاد حسینی برای بازی در فیلم «شب بیرون» به شکیبا پیشنهاد بازی داد و این نخستین حضور هوتن شکیبا در یک فیلم بلند بود، هنوز فیلمبرداری فیلم «شب بیرون» تمام نشده بود که حبیب رضایی، بازیگردان فیلم «طبقه حساس» پیشنهاد نقش «حسن» در آن فیلم را به او داد و اینچنین بود که هوتن شکیبا به فیلم کمال تبریزی پیوست.
در سال 1388 ایرج طهماسب و همکارانش به دنبال تغییرات و اضافهکردن شخصیتهای دیگر به کلاه قرمزی بودند؛ بنابراین آنها هوتن شکیبا را انتخاب کردند، اما به دلیل همزمانی فیلمبرداری کلاه قرمزی با اجرای نمایش «بهخاطر یکمشت روبل» که هوتن شکیبا در آن بازی میکرد، شکیبا نتوانست پیشنهاد کلاه قرمزی را بپذیرد. تا اینکه در سال 1392 او با پیشنهاد محمد بحرانی به تیم کلاه قرمزی اضافه شد. خود او در این باره میگوید:
«سر فیلمبرداری فیلم طبقه حساس، محمد بحرانی که از بچههای طرح کلاه قرمزی است، حضور داشت، گپی میزدیم که در آن میانه به او گفتم: «سال 88 به طرح کلاه قرمزی دعوت شدم ولی نشد ...» تا اینکه چند روز قبل از عید امسال، همان روزهای آخر اسفندماه، محمد بحرانی با من تماس گرفت و گفت: عید را تهران هستی؟
گفتم: بله ولی برای چه سؤال کردی؟
گفت: پاشو بیا محل طرح کلاه قرمزی!
و اینطور شد که من هم به طرح کلاه قرمزی اضافه شدم.»
صداپیشگی بینظیر هوتن شکیبا در نقش دیوی و اجرای بداهه او باعث تحسین منتقدین و البته محبوبیت این شخصیت در بین تماشاگران شد.
او درباره نقش دیوی در کلاه قرمزی میگوید:
«تقریباً بخش عمده کارها بداهه انجام میگیرد، یعنی یک طرح قصه وجود دارد و ما بر اساس آن طرح قصه شروع میکنیم به بداهه در راستای اصل قصه حرفزدن.
یعنی اینکه من بداهه حرف میزنم و عروسکگردان باید در لحظه به نسبت واکنشی که در کلام من است واکنش نشان بدهد. سختی در مورد کار با (دیوی) این بود که برعکس حرف زدنش بود، برای اینکه کلامها بداهه شکل میگرفت، بداهه هم، باید برعکس حرف میزدم و این واقعاً دشوار است، تمرکز بالایی میخواهد.
گفتن متضاد یکسری کلمات و اما یکسری کلمات اصلاً برعکسی ندارند که بخواهی بگویی ولی تو بهعنوان گوینده باید سعی کنی، فضایی برای برعکس گفتن آنچه برعکسی ندارد پیدا کنی و از همه مهمتر اینکه مخاطب تو نیز کاملاً درک کند که تو چه چیزی میگویی.»
در مجموعه کلاه قرمزی سال 97 علاوه بر «دیوی» او شخصیت «خانه بغلی» را هم صداپیشگی کرد.
اما شاید نقطه عطف فعالیت هنری هوتن شکیبا با بازی در سریال «لیسانسهها» به کارگردانی سروش صحت رقم خورد. او با بازی در این سریال به اوج شهرت دوران بازیگری خویش رسید.
شکیبا درباره این انتخاب میگوید:
«دوست نداشتم در تلویزیون بازی کنم، شاید قبل از «لیسانسهها» سروش صحت 3 و یا 4 بار دیگر پیشنهاد داده بود و من هر بار به دلیلی آن را رد کرده بودم. بعد از پیشنهاد لیسانسهها با زهم گفتم که نمیآیم، اما او 5 قسمت فیلمنامه را به من داد تا بخوانم، بعد از خواندن بسیار فیلمنامه را پسندیدم و اصلاً دوست نداشتم این نقش را از دست بدهم و اما با نگرانی بسیار زیاد آن را پذیرفتم.»
او در سال 1397 یعنی در 34 سالگی در سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر، برای بازی در فیلم «شبی که ماه کامل شد» موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد گردید.
بازی حسی و ماهرانه او در این فیلم تحسین منتقدان را به همراه داشت. هر دو بازیگر نقش اول فیلم، یعنی الناز شاکر دوست و هوتن شکیبا سیمرغ بلورین جشنواره را دریافت کردند. درحالیکه قبل از آنها محمدرضا فروتن و هدیه تهرانی هر دو برای بازی در فیلم «قرمز» این جوایز را دریافت کرده بودند.
هوتن شکیبا، صداپیشه عروسک «بچه»(بادام) در برنامه نمایشی «مهمونی» ساخته ایرج طهماسب بود.
الناز شاکردوست و هوتن شکیبا بعد از همکاری موفقشان در فیلم «شبی که ماه کامل شد» با دو فیلم «ابلق» و «تی تی» با یکدیگر همبازی بودند و در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر حاضر شدند. الناز شاکردوست در واکنش به کاندید نشدن همبازیاش در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر(۱۳۹۹) در اینستاگرامش نوشت:
«در بُهْتِ ندیدنِ اسمِ تو آنچنان غمگینم که حتی ثانیهای نتوانستهام بابت کاندیدا شدن خودم برای بهترین بازیگر نقش اول زن، خوشحالی کنم ,چراکه نتیجه باور مخاطب از نقشم را هرگز جدا از همبازی خود نمیدانم! اصلاً هیچ نقشی بدون مکمل خود کامل نیست همچون فائزه و عبدالحمید (شبی که ماه کامل شد) و امیرساسان (تی تی) راحلـه و علی (ابلق) ،مگر میشود این نقشها را جدای یکدیگر دانست؟!! ما در کنار هم، همچون دو طفل معصوم، کودکانه جهان فیلمهایمان را زندگی میکردیم... و به پشتوانهی هم از هیچ تغییری نمیترسیدیم .
من همیشه سکوت کردهام ولی این بار معرفت اجازه نداد تا شهادت ندهم به تلاشِ بی وقفهات، به بازیگریِ قدرتمندت و به شکیبا بودنت هوتن، از تو ممنونم.»
- هوتن شکیبا در مصاحبه با فریدون جیرانی در برنامه 35 میگوید:
“مدتی بحثی پیش آمد که چرا بازیگران سینما به تئاتر میآیند، همینطور م..میتوان گفت چرا بازیگران تئاتر برای چه به سینما میآیند؟ بازیگری که خوب است در هرجایی میتواند خود را نشان دهد، اینها تنها مدیوم بازیگری هستند و ما بازیگر خوب و بد داریم که در مدیومهای مختلف میتوانند ظاهر شوند.
وظیفه تئاتر رشد مخاطبان است در این سالها خیلی مخاطبین جدیدی وارد تئاتر شدهاند و این جای خوشحالی دارد اما مدتی که گذشت این مخاطب بود که تعیین میکرد در تئاتر چه میخواهد و همین باعث شد آدمهایی که دنبال خلاقیت و کار جدید بودند با ترس کار کردند و سلیقهشان را در حد مخاطب پایین آوردند بهجای اینکه سطح سلیقه مخاطب را بالا ببرند. هرچند که مخاطب مهم است اما باید این را به یاد داشته باشیم که مخاطبی که به تئاتر میآید باید با آن رشد کند.“
- هوتن شکیبا درباره اولین هیجانی که برای تئاتری تجربه کرد میگوید:
“همه اجراها برای من همچنان هیجانانگیز است اما «ویولنهایتان را کوک کنید» دومین اجرای عمومی من بود و هیجان زیادی برای آن داشتم و اجراهایی مانند ویران، جنگیر، مترسک، ستوان آینیشمور، بر پهنة دریا، پردة سوم صحنة چهارم، دن کامیلو، زمان لرزه و ننه دلاور بیرون پشت در، هنوز هم که یادم میآید، هیجانزده میشوم.“
- او بعد از دریافت سیمرغ در جشنواره فیلم فجر اینچنین گفت:
“خوشحالم که خانواده من هر روز بزرگ و بزرگتر میشود. اول خانواده خودم، پدرم، مادرم و برادرم که این سالها همیشه حامی من بودند بعد خانوادة بزرگ تئاتر که 16 سال از آنها آموختم و خانوادة شبی که ماه کامل شد که همه آنها تکبهتک از جانمایه گذاشتند برای این فیلم سخت خانواده سینما که اجازه دادند جزئی از آنها باشم. “
- “صدای خنده برایم زیباترین صوت است تنها صدایی که وقتی بر صحنه در حال نقش بازیکردن هستید مستقیم دریافت میکنید صدای خنده است.“ (مصاحبه روزنامه ایران)
(1399) برنده جایزه بهترین بازیگر مرد درام از بیستمین جشنواره حافظ در بخش سینمایی برای فیلم «شبی که ماه کامل شد»
(1397) برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در فیلم «شبی که ماه کامل شد» در سی و هفتمین جشنواره ملی فیلم فجر
(1397) دریافت جایزه ویژه بازیگری برای بازی در نمایش «الیور توییست» در پانزدهمین دوره جشن بازیگر خانه تئاتر
(1396) نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد برای سریال لیسانسهها در چهارمین جشنواره تلویزیونی جامجم
(1396) نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد در بخش بینالملل سی و ششمین جشنواره تئاتر فجر برای بازی در نمایش «الیور توییست»
(1396) دریافت لوح تقدیر بهترین بازیگر مرد در بخش مسابقه تئاتر ایران سی و ششمین جشنواره تئاتر فجر برای بازی در نمایش «صددرصد»
(1396) دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد کمدی برای سریال لیسانسهها در هفدهمین جشن حافظ
(1395) نامزد دریافت جایزه برترین بازیگر تئاتر سال برای نمایش «سوراخ» در سیزدهمین دوره جشن بازیگر خانه تئاتر
(1393) دریافت جایزه برترین بازیگر تئاتر سال برای نمایش «زمان لرزه» در یازدهمین دوره جشن بازیگر خانه تئاتر
(1391) دریافت جایزه اول بازیگری برای نمایش «مترسک» در نوزدهمین دوره جشنواره تئاتر کودک و نوجوان
(1388) دریافت لوح تقدیر بازیگری برای نمایش «ماراساد» در دوازدهمین دوره جشنواره تئاتر دانشگاهی
(1387) دریافت جایزه اول بازیگری برای نمایش «ویلنهایتان را کوک کنید» در یازدهمین دوره جشنواره تئاتر دانشگاهی