در سلامسینما جستجو کنید
جان وین به انگلیسی John Wayne متولد 26 می 1907 بازیگر، کارگردان و تهیه کننده آمریکایی است. او در 11 ژوئن 1979 در سن 72 سالگی درگذشت. جان وین در سال 1969 برای بازی در فیلم «شجاعت واقعی» برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.
جان وین در مجموع در 179 فیلم سینمایی و تلویزیونی ظاهر شد که در میان آنها فیلمهای "محاکمه بزرگ"، "دلیجان"، "رودخانه سرخ"، "جویندگان" و "مرد آرام" از بقیه شناخته شدهتر هستند.
جان وین یکی از دوستداشتنیترین بازیگران سینما در قرن بیستم و یکی محبوبترین اسطورههای سینمای ایالات متحده است که در دوران طلایی هالیوود، به ویژه در فیلمهای وسترن و جنگ، به نماد محبوبی تبدیل شده بود.
حرفهی بازیگری او از دوران صامت دهه ۱۹۲۰ تا موج نوی آمریکایی ادامه داشت و کمکم به شکوفایی رسید. او در مجموع در ۱۷۹ فیلم سینمایی و تلویزیونی ظاهر شد و به مدت سه دهه در میان برترین فیلمهای باکس آفیس بود. در سال ۱۹۹۹ موسسهی فیلم آمریکا جان وین را به عنوان یکی از بزرگترین ستارههای مرد سینمای کلاسیک آمریکا برگزید.
نخستین نقش اصلی جان وین در فیلم وسترن "محاکمه بزرگ" (The Big Trail) اثر رائول والش بود، که بازخورد خوبی نداشت و شکست خورد. او در طول دهه ۳۰ در بسیاری از فیلمهای درجه دو نقشهای اصلی را ایفا کرد که بیشترشان وسترن بودند.
فرایند ستارهشدن جان وین، در ۱۹۳۹ از همکاری با جان فورد در فیلم وسترن "دلیجان" (Stagecoach) آغاز شد و همچنان با فیلمهای وسترن مانند "رودخانه سرخ" (Red River) و "جویندگان" (The Searchers) ادامه یافت، تا اینکه در سال ۱۹۶۹ با نقشآفرینی در فیلم وسترن "شجاعت واقعی" (True Grit) برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد.
از نقشهای به یادماندنیِ جان وین "مرد آرام" (The Quiet Man) در ۱۹۵۲، "ریو براوو" (Rio Bravo)۱۹۵۹، و "طولانیترین روز" (The Longest Day) در ۱۹۶۲ بود. جان وین در سال ۱۹۷۶ آخرین بازی خود روی پرده را در فیلم وسترن "تیرانداز" (The Shootist) در نقش یک اسلحهبازِ پیر که با سرطان مبارزه میکند بازی کرد.
جان وین جدا از بازیگری (که حرفهی اصلیاش بود) دو بار به کارگردانی و سه بار به تهیهکنندگی پرداخت. انجمن فیلم انگلیس (BFI) در نظرسنجی از اهالی سینما و منتقدان، فهرست ده هنرپیشه بزرگ فیلمهای وسترن قدیمی را منتشر کرد که جان وین در جایگاه نخست قرار گرفته است.
جان وین در ۹ آوریل سال 1979 برای آخرین بار در منظر عموم و در مراسم اسکار، قبل از اینکه دو ماه بعد به سرطان معده تسلیم شود، حاضر شد. او پس از مرگ نیز مدالآور بود و افتخارآفرین. افتخار مدال آزادی ریاست جمهوری، که بالاترین افتخار غیرنظامی ایالات متحده بود، پس از مرگ به وی اهدا شد.
ماریون روبرت موریسون با نام هنری "جان وین" و ملقب به "دوک"، در ۲۶ مه ۱۹۰۷ در خیابان دوم جنوبیِ شهر وینترست از ایالت آیووا به دنیا آمد. او در نوزادی و کودکی نیز مانند دورانِ بازیگریاش بسیار مورد توجهِ خانواده و اطرافیان بود! چرا که وقتی به دنیا آمد بیش از ۱۳ پوند (حدود ۶ کیلوگرم) وزن داشت!
جان وین، فرزند ارشدِ یک خانوادهی کوچکِ چهارنفره بود. پدرش کلاید لئونارد موریسون (پسر ماریون میچل موریسون) کهنهسرباز جنگ داخلی آمریکا در بین سالهای ۱۸۴۵تا ۱۹۱۵ بود. مادرش مری "مولی" آلبرتا براون اهل شهرستان لنکستر نبراسکا بود.
جان وین تبار اسکاتلندی ـ انگلیسی ـ ایرلندی داشت. پدرِ پدرِ پدربزرگش رابرت موریسون (متولد ۱۷۸۲) شهرستان آنتریم در ایرلند را به همراه مادرش ترک کرد و در سال ۱۷۹۹به نیویورک رسید و در شهرستان آدامز از اوهایو ساکن شد. موریسونها در اصل اهل جزیره لوئیس در هبریدهای بیرونی از اسکاتلند بودند.
جان وین در دوران کودکی پسری حساس بود و خیلی زود تحت تأثیر کوچکترین حادثهای که در اطرافش اتفاق میافتاد قرار میگرفت.
برای نمونه، بیماری پدرش تأثیر خیلی بدی بر روحیهاش گذاشت؛ تا جایی که در فوتبال نیز نتوانست به آنچه که میخواست برسد و عضو یک باشگاهِ معروف شود. لذا تصمیم گرفت موفقیت را از راه دیگری دنبال کند.
خانواده هنگامی که جان وین فقط ۷ سال داشت، از غربی میانه (که ایالت آیووا در این منطقه هست) برای پیداکردن شغل مناسب به غرب آمریکا یعنی به شهر لنسسر از ایالت کالیفرنیا نقل مکان کردند و پدر خانواده در این شهر مشغول کشاورزی شد اما پس از گذشت چند سال که در شغل کشاورزی ناکام شد، به شهر گلندیل واقع در خیابان ۴۰۴ ایزابل رفتند. پدر در این شهر به شغل داروسازی پرداخت.
جان وین در مدرسه یونیون واقع در شهر گلندیل به تحصیل پرداخت. او در مدرسه نیز مانند دورانِ بزرگسالیاش در بازیگری، فعال و تیز و چابک بود. جان وین، هم در ورزش و هم در تحصیل و هم در کارهای جانبیِ مدرسه فعالیتهای خوب و موفقی داشت.
او در همین راستا رئیس انجمن لاتین مدرسه بود. او همچنین در ستون ورزشی روزنامهی مدرسه نیز فعال بود و مینوشت و در کلاسهای مختلف بهترین بود. او در تیم فوتبال مدرسه نیز بازی میکرد و مسئولیت مشاوره دانشآموزی را نیز بر عهده داشت. افزون بر اینها او در شمارِ فراوانی از تئاترهای دانشآموزی بر روی صحنه رفت.
جان وین هنگامی که در شهر گلندویل زندگی میکرد، لقب "دوک" را به او دادند. ماجرا از این قرار بود که بر اساس اطلاعاتی که در سایت رسمی جان وین آمده است، او در کودکی سگی به نام دوک داشته است و تمامِ وقت خود را (در خانه و در مسیرها و کوچهها) با سگِ تنومندِ خانگیاش میگذرانده است.
یک روز، یک آتشنشان محلی او را با نام "دوک کوچولو" صدا زد. به همین دلیل بود که خانواده و اطرافیان به جان وین لقب "دوک بزرگ" و به سگش لقب "دوک کوچک" را دادند. او نیز این نام به نام "ماریون" ترجیح داد.
جان وین پس از گذر از دبیرستان، موفق شد بورسیهی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی (USC) در رشته فوتبال را دریافت کند. او در پاییز ۱۹۲۵ شروع به تحصیل در دانشگاه کرد.
جان وین در دانشگاه نیز مانند دوران تحصیل در مدرسه، بسیار فعال و تیز و چابک بود و به انجمن برادریِ «سیگماچی» ملحق شد و به فعالیتهای اجتماعی خود در جهت بالا بردن سطح کیفیت پیوندهای برادری و دوستی ادامه داد اما شوربختانه پس از دو سال تحصیل در دانشگاه، در زمین فوتبال آسیب دید و ناگزیر دوره بورسیه را رها کرد.
جان وین سه بار ازدواج کرد (با ژوزفین آلیسیا سانز، اسپرانزا باور، پیلار پالته) و دو بار طلاق گرفت. حاصل ازدواج با ژوزفین چهار فرزند بود: مایکل وین، مری آنتونیا "تونی"، وین لاکاوا، پاتریک وین، ملیندا وین مونوز. سه فرزند دیگر نیز حاصل ازدواج با پیلار بود: آیسا وین، جان اتان وین و ماریسا وین.
طوفانیترین طلاق جان وین با اسپرانزا باور (بازیگر سابق مکزیکی) بود. اسپرانزا باور معتقد بود که جان وین و گیل راسل (همبازیاش) با هم رابطه دارند. جان وین و گیل راسل، هر دو، آن را رد کردند.
جان وین روابط دیگری نیز داشت؛ از جمله یکی با مرل اوبرون که از ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۷ ادامه داشت. همچنین او پس از جدایی از پیلار پالته در سال ۱۹۷۳ وارد رابطه عاشقانهی دیگری با منشی سابقش پت استیسی شد و تا هنگام مرگش ادامه داشت. او در سال ۱۹۸۳ کتابی در مورد زندگی خود با او منتشر کرد با عنوان "دوک: یک داستان عاشقانه".
جان وین همزمان با تحصیل در دانشگاه، تا قبل از اینکه در یک نقش اصلی به نام "محاکمه بزرگ" بازی کند، در نقشهای فراوانِ سیاهلشکری و کوچک و فرعی بازی کرد (یعنی در ۲۰ فیلم که ۷ فیلم از اینها کارگردانش جان فورد بود و عمدهی این فیلمها در کمپانی فاکس تهیه میشد). او در این ۲۰ فیلم، اوایل، فقط در نقش سیاهلشکر، مانند نگهبان و بازیکن فوتبال و... بازی میکرد. و بعدها کمکم نقشهای فرعی نیز داشت.
او حتی پس از بازی در نقش اصلی در محاکمه بزرگ (که میتوانست آغاز پیشرفتش باشد) به علت شکست فیلم در گیشه، دوباره افت کرد و از ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۹ در فیلمهای فراوانی (حدود ۶۰ فیلم) در چنین نقشهایی بازی کرد: یا نقشهایش کم و کوتاه و سیاهلشگری بود، و یا اگر گاهی در نقش اصلی بازی میکرد، فیلمهایش کمارزش و درجه دوم بود.
جان وین در سال ۱۹۲۹ در فیلم حماسی "ساعت مشکی" (The Black Watch) به کارگردانی جان فورد و در کنار بازیگرانی چون ویکتور مک لاگلن، میرنا لوی و دیوید تورنسن نیز نقش خیلی کوچک و کمی داشت.
این فیلم نخستین فیلم ناطق جان فورد بود.
او در این سال در چهار فیلم دیگر نقشهای کم و کوتاه و سیاهلشکری داشت.
جان وین در میانهی بازیهای سیاهلشکری و فرعیاش بود که گذرش به رائول والشِ کارگردان افتاد و این کارگردان، از بازیهای او خوشش آمد و لطفش شامل حال جان وین شد و نخستین نقش اصلیِ خود را در فیلم "محاکمه بزرگ" (The Big Trail) در سال ۱۹۳۰ به دست آورد.
شاید بتوان رائول والش را علت اصلی موفقیت او و اسطوره شدنش بر روی پرده سینما دانست. ماجرا از این قرار بود که رائول والش، او را در حال جابهجایی اثاثیهی استودیو دیده بود و انتخابش کرده بود.
رائول والش، نامِ "آنتونی وین" را به عنوان نامِ هنری و سینماییِ برگزیدهاش انتخاب کرد. وینفیلد شیهان، رئیس استودیو فاکس نپذیرفت و آن را بیش از حد ایتالیایی دانست. سپس والش نامِ هنریِ "جان وین" را پیشنهاد داد که وینفیلد شیهان با آن موافقت کرد و این نام به عنوان نام هنری بازیگر جوان تعیین شد. جان وین، خودش، در این انتخاب نقشی و اصلاً حضوری نداشت. جان وین تا قبل از این، فعالیتهای بازیگریاش را با نام "دوک موریسن" انجام میداد.
جان وین با بازی در نقش اول فیلم "محاکمه بزرگ" پیشرفتش آغاز شد و حقوقش نیز به ۱۰۵ دلار در هفته افزایش یافت اما دولتِ پیشرفتش مُستعجَل بود و با شکست فیلم در فروش، جان وین نیز دوباره تا تقریبا اواخر دههی ۱۹۳۰ در فیلمهای فراوانی (حدود هشتاد فیلم) به همان نقشهای کوچک قبلی یا فیلمهای درجهی دو و کمهزینه برگشت.
او در سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۳۱ در یازده فیلم در نقشهای کم و کوچک و فرعی بازی کرد. یکی از اینها در سال ۱۹۳۰ در فیلم درام "مردان بدون زنان" (Men Without Women) به کارگردانی جان فورد بود.
جان فورد هنگامی با خوششانسی سر راهِ جان وین قرار گرفت که جان وین سرشار از انگیزه بود. لذا هنگامی که جان فورد به جان وین پیشنهاد بازی در این فیلم را داد، از شدت خوشحالی تا صبح بیدار بود و تا صبح رؤیاپردازی میکرد!
در فیلمِ The Deceiver (۱۹۳۱) که در آن نقش بیارزشِ یک جسد را داشت؛ و نیز در همین سال در فیلم درام "آریزونا" (Arizona) به کارگردانی جورج بی سیتز.
جان وین در دههی ۱۹۳۰ بود که با نقشهای کم و کوتاه و فرعی و مکمل در هشتاد فیلم (تا سال ۱۹۳۹)، کمکم و به تدریج در ژانر وسترن جا افتاد و یکی از بنمایههای سینمای وسترن را که ترسیم تضاد فرهنگ مدنی با مناسبات سنتی است، بر عهده گرفت. جان وین در جاندادن به این سُویه از ژانر وسترن، کاملاً بینظیر بود. قیافهی مردانهاش و منش و رفتارش دربرگیرندهی مایهای مرموز و بدوی و دستنيافتنی است.
در ۱۹۳۲ نیز در ۹ فیلم بازی کرد؛ از جمله در فیلم درام "بانو و آقا" (Lady and Gent) به کارگردانی استیون رابرتز در نقش فرعی بازی کرد.
در سال ۱۹۳۳ نیز دوازده بار نقشآفرینیهای کم و کوچک داشت و یا در فیلمهای درجه دوم بازی کرد. از جمله فیلمِ Baby Face و نیز سریال "سه تفنگدار" ظاهر شد که نقشش نسبتاً برجسته بود. در سال ۱۹۳۴ و ۱۹۳۵ نیز در همین راستا در ۱۷ فیلم بازی کرد. در سال ۱۹۳۶ و ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ به همین منوال ۱۶ بار نقشآفرینی کرد.
در سالهای بعدی، تا سال ۱۹۳۹ که در دومین فیلم مهمش «دلیجان» بازی کرد، وضع، تقریبا همین بود.
البته جان وین در بسیاری از فیلمهای وسترنِ دههی ۱۹۳۰ در مونوگرام پیکچرز و سریالهای شرکتِ Mascot Pictures نقش اصلی را برعهده داشت اما این فیلمها فیلمهایی درجهی دو و کمهزینه و برای استودیوهای پراکنده و مختلف بودند. او حتی در نقش کابوی آوازخوانی به نام سندی ساندرز نیز ظاهر شد. یکی دیگر از دسته فیلمها وسترنِ "درهی رنگینکمان" (Rainbow Valley) ساخته رابرت ان. بردبری بود که در نقش اصلی بازی کرد.
با این حال در طول این دهه، جان وین کم و بیش به پرورش شخصیت سینمایی خود پرداخت تا مبنایی برای بازی در شخصیتهای معروفی باشد که بعدها در آنها ایفای نقش کرد.
جان وین بعد از بازی در نقشهای کم و کوچک و فرعی، در بازی در فیلمهای نازل و درجه دو (B) و کمهزینه، در ۱۹۳۹ در فیلم فوق العادهی وسترن و درام "دلیجان" (Stagecoach) بازی کرد. این، دومین نقش اصلیِ موفق، در یک فیلم بسیار موفق بود که به کارگردانی جان فورد ساخته شده بود. جان فورد وقتی کلر ترور و جان وین را برای بازی در این فیلم انتخاب کرد، دوازده سال بود که اصلاً فیلم وسترن نساخته بود.
اما مشکل این بود که سابقهی جان وین در فیلمهای وسترنِ کمهزینه در طول دهه ۱۹۳۰، جان فورد برای تامین مالی فیلمی با بودجه A مشکل داشت. به همین علت، همهي استودیوهای بزرگِ آمریکا فیلم را رد کردند. جان فورد مجبور شد با تهیهکنندهی مستقلِ والتر وانگر قرارداد ببندد که در آن، کلر تروور (ستاره بسیار بزرگ آن زمان) بالاترین قیمت را دریافت کرد.
"دلیجان" یک موفقیت بزرگ از نظر انتقادی و مالی بود و جان وین به یک ستاره اصلی تبدیل شد. لوئیز پلات، یکی از اعضای گروه بازیگران این سخن را به جان فورد نسبت داد که جان وین به دلیل جذابیتش بزرگترین ستاره تاریخ تبدیل خواهد شد.
این فیلم با استقبال فراوان روبرو شد و نامزد دریافت ۷ جایزه اسکار برای بخشهای مختلف از جمله بهترین کارگردانی شد اما سرانجام توانست فقط جایزه اسکار را برای بهترین موسیقی و بهترین نقش مکمل مرد برای توماس میچل با خود به خانه ببرد.
روند زندگیِ حرفهای جان وین از "دليجان" آغاز شد. از همان زمان که جان وين (در فیلم) از دوردست وارد شد تا سرانجام جان سرنشينان دليجان را نجات دهد. و جان وين در این مسیر، به نمادی از مردانگي تبدیل شد که چندان یا هرگز شبيه ستارگانِ دیگرِ آن دورهی سينماي آمريکا نبود.
جان وين با این فیلم، نماد و سمبل و اسطورهی زمانهای شد که هنوز آن گروه از مرداني که "بلاي" آنها را "مردان نرم" ميناميد، دنيا را تسخير نکرده بودند.
جان وین در سال ۱۹۴۰ از نقشهای مرسوم خودش در ژانر وسترن فاصله گرفت. او در این سال، در نقش یک دریانورد سوئدی در فیلم جنگی و درام "سفر دریایی طولانی به خانه" (The Long Voyage Home) به کارگردانی جان فورد و در کنار توماس میچل بازی کرد.
این فیلم، اقتباس از نمایشنامهای به قلم یوجین اونیل بود که داستان خدمه کشتی بخاری را دنبال میکرد که محمولهای از مواد منفجره را حمل میکند.
همبازی شدن جان وین با نماد افسونگری سینما
در همین سال ۱۹۴۰ بود که در برای اولین بار در کنار مارلین دیتریش (بازیگر دوستداشتنی آلمانی ـ آمریکایی) که نماد افسونگری در صنعت سینما بود بازی کرد. فیلم کمدی ـ رمانتیک "هفت گناهکار" (Seven Sinners).
مارلین دیتریش در این فیلم نقش زنی را بازی کرد که سعی در اغوای جان وین (که یک افسر نیروی دریایی بود) داشت. جان وین و مارلین دیتریش تا آخر عمر دوستان خوبی برای هم بودند.
دو فیلم دیگر او در این سال، فیلم وسترنِ Dark Command ساختهی رائول والش، و فیلم درامِ Three Faces West به کارگردانی برنارد ورهاوس بود.
در ۱۹۴۱ جان وین برای نخستین بار در یک فیلم رنگی "چوپان تپهها" (Shepherd of the Hills) به کارگردانی هریت پارسونز بود که در آن با دوست قدیمیاش هری کری همبازی شد.
او در این سال در دو فیلم دیگر نیز بازی کرد به نام "بانویی از لوییزیانا" (Lady from Louisiana) ساخته برنارد وورهاوس، که در ژانر کمدیـدرام بود؛ و دیگری به نامِ A Man Betrayed ساخته جان اچ اور.
در ۱۹۴۲ در هفت فیلم بازی کرد؛ از جمله در فیلم "باد وحشی را درو کنید" (Reap the Wild Wind) به کارگردانی سیسیل بی. دمیل باشد که در آن با ری میلند و پالت گدارد همبازی شد. این یکی از موارد نادری بود که او نقش شخصیتی را بازی کرده است که ارزشهای مشکوکی دارد. و نیز در دو فیلم دیگر نیز به نامهای "پیتزبرگ" (Pittsburgh) و "اخلالگران" (The Spoilers) برای بار دوم و سوم با مارلین دیتریش همبازی شد.
ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم به جایی رسید که سیل حمایت همه را بر انگیخت. هالیوود نیز از این قاعده مستثنی نبود. جان وین به دلیل سن و وضعیت خانوادگی از خدمت معاف شد. با این حال او چندین بار به جان فورد گفت که میخواهد به سربازی برود. استودیو ریپابلیک سفت و محکم در برابر این خواستِ جان وین مقاومت کرد چرا که او تنها بازیگر لیست A برای کمپانیشان بود.
پیشینهی بایگانی ملی آمریکا نشانگر این است که او درخواستی را برای خدمت در دفتر خدمات استراتژیک ارائه کرده بوده است و در فهرست اختصاصدادهشدهی ارتش آمریکا به OSS پذیرفته شده است.
فرماندهی OSS نامهای به او نوشت و به او درباره پذیرش در واحد عکاسی میدانی خبر داد اما نامه به خانه همسرش جوزفین رفت و او موضوع را مسکوت گذاشت. به هر حال، جان وین بیکار نماند و در دو سال آخر جنگ به مدت سه ماه از پایگاهها و بیمارستانهای آمریکا در اقیانوس آرام جنوبی بازدید کرد.
بر اساس بسیاری از گزارشات، ناکامی جان وین در خدمت سربازی، بعدها دردناکترین بخش زندگی او شد. بیوهاش بعدها میگفت که شدتِ میهنپرستی جان وین در دهههای بعد، ریشه در احساس گناه او داشت و تا پایان عمر، به یک ابر میهنپرست تبدیل شد که تلاش میکند تاوان خدمتنکردن را جبران کند.
- فیلم کمدی ـ رمانتیک "بانوی خوششانس" (A Lady Takes a Chance) ساخته ویلیام ای سیتر
- فیلم وسترن "در اکلاهمای سابق" (In Old Oklahoma) ساخته آل روگل. این فیلم با نام "جنگ گربههای وحشی" نیز شناخته میشود.
۱. فیلم وسترنِ Flame of Barbary Coast ساخته جوزف کین
۲. فیلم وسترنِ Tall in the Saddle ساخته ادوین ال مارین
۳. فیلم جنگیِ The Fighting Seabees ساخته ادوارد لودویگ
۱. فیلم جنگی "بازگشت به باتاآن" (Back to Bataan) ساخته ادوارد دمیتریک
۲. فیلم جنگی "آنها قابل چشمپوشی بودند" (They Were Expendable) به کارگردانی جان فورد و رابرت مونتگومری
۳. فیلم وسترن "داکوتا" (Dakota) ساخته جوزف کین
جان وین در سال ۱۹۴۶ فقط در یک فیلم بازی کرد: فیلم کمدی Without Reservations ساخته مروین لیروی
در ۱۹۴۷ نخستین فیلمی که تهیهکنندگیاش کرد، فیلم وسترن "فرشته و راهزن" (Angel and the Badman) به کارگردانی و نویسندگی جیمز ادوارد گرنت بود. جان وین به همراه بازیگرانی چون گیل راسل، هری کری و بروس کابوت در این فیلم نقشآفرینی کرد.
او در این سال در فیلم دیگری نیز به نامِ The Last Tycoon ساختهی الیا کازان، در کنار بازیگرانی چون رابرت دنیرو، تونی کرتیس بازی کرد. این فیلم اقتباسی از رمان "عشق آخرین قارون" یا "آخرین قارون" از اف. اسکات فیتزجرالد بود.
در ۱۹۴۸ هنر بازیگری جان وین با همکاری با هاوارد هاکس (کارگردان آمریکایی) در فیلم وسترن "رودخانه سرخ" (Red River) پرشی رو به جلو داشت. این نقش، نخستین نقش جان وین است كه برخوردار از عناصر روانشناسانه است و عمدهی كشمكش او در دلِ پنهانِ درام پیش میرود.
جالب این است که نخست قرار بود گری كوپر بازی كند اما به عللی به جان وین رسید. و این، سرنوشتِ خوبی برای او بود تا یكی از بهترین نقشآفرینیهایش را به نمایش بگذارد. فیلم، در اصل، درام چندانی ندارد و كشمكش اصلی در واقع در جدایی و شكاف نسلها و تحولاتِ دیدگاهی آنهاست.
دقیقاً همین نیز طعم متفاوتی به فیلم داده است. این وسترن، فرصتی برایش بود تا استعدادهای خودش را نه فقط با کاراکتر یک قهرمان اکشن، بلکه به عنوان یک بازیگرِ تمامعیار نیز به مخاطبانش نشان دهد.
او با در یک گاودارِ مبارز، از کاراکترهای قبلیاش که کم و بیش سیاه بود فراتر رفت و افت و نزول تدریجی کاراکتر گاودار را به تصویر کشید و رابطه پیچیدهای را که با فرزندخواندهاش داشت به خوبی نشان داد.
او در سال 1948 به خاطر نقشآفرینی در فیلم "قلعه آپاچی" (Fort Apache) به کارگردانی جان فورد و در کنار هنری فوندا و شرلی تمپل مورد تحسین مخاطبان و منتقدان قرار گرفت.
اولین فیلم، یکی از سهگانههای سواره نظام جان فورد است که با حضور سه هنرمند قهار، هنری فوندا و جان وین و شرلی تمپل، لذت تماشای آن را چند برابر میکند.
- فیلم وسترن "سه پدرخوانده" (3 Godfathers) ساخته جان فورد. تصاویر فیلم و چگونگی نمایش بیابانِ سوزان، چنان جذاب است که بیننده، گرمای وحشتناک آن را بهخوبی درک میکند. این اثر وسترن، تماماً نشانگر یک سینمای وسترن است و کاملاً شیوهی دیگری از زندگی در آن دوران را نشان میدهد.
- فیلم Wake of the Red Witch به کارگردانی ادوارد لودویگ.
جان وین در ۱۹۴۹ بازی عالی و فوق العادهای در فیلم جنگی "شنهای آیو جیما" (Sands of Iwo Jima) به کارگردانی آلن دوان از خود نشان داد و به خاطر همین بازی، نامزد بهترین نقش مرد برای اسکار شد. فیلم درباره گروهی از تفنگداران دریایی ایالات متحده از آموزش تا نبرد ایوو جیما در طول جنگ جهانی دوم است.
صحنههای جنگی این فیلم، هنوز نیز زنده است. فیلم، هم تجلیلی از نظامیان است و هم تحلیلی درباره رابطه میان سربازان و فرماندههانشان. اما ارزش اصلی فیلم بررسی اندوهبارِ تنهایی جان وین است که خانه و خانواده را از دست داده است كه تنهاییاش را در جنگ مدفون كرده است. فیلم، بهترین مثال برای فهمِ نگرشِ جان وین از یک فیلم جنگی است؛ فیلمی كه اغلب ارتشیهای درجهی بالای امریكایی آن را تحسین كردند.
- فیلم وسترن "بانویی با ربان زرد" (She Wore a Yellow Ribbon) ساخته جان فورد؛ که بهترین فیلمِ سهگانهی سوارهنظام جان فورد و جان وین است و از بهترین بازیهای جان وین كه خودش نیز آن را دوست دارد. جان وین در این اثر دو حسرت كاملا متفاوت را یكجا بازی میکند: حسرت از دست دادن خانوادهاش؛ و حسرت مهمتر، از دست دادن سواره نظام (در حالی که بازنشسته است).
- فیلم اکشن و کمدی مبارز اهل کنتاکی (The Fighting Kentuckian) ساخته جورج واگنر.
در ۱۹۵۰ فقط در فیلم "ریو گرانده" (Rio Grande) به کارگردانی جان فورد و در کنار مورین اوهارا ظاهر شد. این اثر جزء کلاسیکهای سینما به شمار میآید. ریو گرانده، سومین فیلم از سهگانهی سواره نظامِ جان فورد است. در این سه گانه، درگیریهای ارتش آمریکا عموماً پس از جنگهای داخلی، در مبارزه با سرخپوستها روایت میشود.
آنچه هرگز در سینمای جان وین و این سهگانه غایب نیست، قداست خانواده است که راه حلنهاییِ هر مشکلی در آنجا پیدا میشود. ریوگرانده ادامهی داستان فیلم "قلعهی آپاچی" است.
- در فیلم جنگی و سیاه و سفید "عملیات اقیانوس آرام" (Operation Pacific) ساخته جورج واگنر که درباره جنگ جهانی دوم بود
- فیلم جنگی Flying Leathernecks به کارگردانی نیکلاس ری
جان وین در ۱۹۵۲ در فیلم درام و رمانتیک و خانوادگی "مرد آرام" (The Quiet Man) ساخته جان فورد و باز هم در کنار مورین اوهارا بازی کرد. جان فورد این فیلم را به مدت ۲ ساعت ساخت و جان وین در یک نقش درخشان اما غیر متعارف و غیر وسترن بازی کرد؛ چیزی که خودش نیز خیلی آن را دوست میداشت اما کاراکترِ جاافتادهی وسترن اجازه نمیداد که چندان در این نقشها نیز ظاهر شود.
این فیلم، قصهی بوکسوری بدنام را پی میگیرد که از آمریکا به ایرلند مهاجرت کرده و عاشق زنی محلی (با بازی مورین اوهارا) میشود. منتقدان این نقش جان وین را رمانتیکترین و شاید بهترین نقشی دانستند که وی تا به آن موقع بازی کرده بود. و میتوان آن را بهترین فیلمِ غیر وسترن جان وین دانست.
این اثر عاشقانه، اثری در مورد پیچیدگی روابط عاشقانه در یك سرزمین سنتی به نام ایرلند، با رسم و رسوم دست و پا گیرش است.
در این سال در یک فیلم سیاسی و جاسوسی و تبلیغاتی به نام "جیم مک لینِ بزرگ" (Big Jim McLain) ساخته ادوارد لودویگ در کنار نانسی اولسون اهر شد.
جان وین که یک محافظهکار و ضد کمونیست بود، باورهای سیاسیِ خودش و زندگی حرفهایاش را در این فیلم با هم در آمیخت. او در نقشی کلیدی برای همپیمانانِ موشن پیکچر برای پاسداری از آرمانهای آمریکادر مقابل کمونیسم ظاهر شد.
گذشته از این، او در دورهای نیز ریاست این سازمان را نیز بر عهده داشت. این سازمان شماری از محافظهکاران بودند که قصد داشتند دست کمونیست ها را از صنعت سینما کوتاه کنند.
- فیلم کمدی Trouble Along the Way ساخته مایکل کورتیز
- فیلم درام و ماجراجویی "جزیرهای در آسمان" (Island in the Sky) ساخته ویلیام ای. ولمن
- در ۱۹۵۴ در فیلم "والا و توانا" (The High and the Mighty)
- و پنجم در ۱۹۵۵ در فیلم درام و جنگی "تعقیب و گریز دریایی" (The Sea Chase) ساخته جان فارو
- فیلم ماجراجوییِ جنگ سرد کوچه خونین (Blood Alley) ساخته ویلیام ای. ولمن.
جان وین در ۱۹۵۶ در فیلم وسترن بسیار خوب و موفقِ "جویندگان" (The Searchers) ساخته جان فورد بسیار موفق ظاهر شد. فیلم، در گیشه نیز خیلی موفق بود و میتوان آن را از بهترینهای تاریخ سینما دانست اما نامزد هیچیک از جوایز نشد! در سال ۲۰۰۸ بنیاد فیلم آمریکا این فیلم را به عنوان بهترین فیلم وسترن تاریخ سینمای آمریکا انتخاب کرد.
در سال ۲۰۰۷ نیز این فیلم در فهرست صد فیلم برتر تاریخ که توسط بنیاد فیلم آمریکا تنظیم شده بود در رتبهی دوازدهم ایستاد. منتقدان نیز این فیلم را بهترین فیلم جان فورد و یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما میشناسند. او در این اثر، نقش پرسشبرانگیز اِتان ادوارد، کهنه سرباز جنگهای داخلی را بازی کرد.
این اثر فوق العاده، پیچیدهترین فیلم جان فورد بوده است كه در هر بار دیدنش باز هم تازه و نکتهدار است. فیلم بررسی تضاد میان تمدن و بدویت را پی میگیرد و به نژادپرستی نیز در این میان میپردازد.
جان وین در نقش وسترنرِ تنهایی است كه آرام و قرار ندارد و فیلم نیز هوشمندانه علت آن را نشان نمیدهد.
منتقدان این اثر را بهترین بازی تمام عمر جان وین نامیدهاند كه چندان هم بیراه نیست.
- فیلم اکشن و جنگی "نشان عقاب" (The Wings of Eagles) ساخته جان فورد
- فیلم رمانتیک "خلبان جت" (Jet Pilot) ساخته یوزف فون استرنبرگ
- فیلم ماجراجویی ایتالیایی آمریکایی "افسانه گمشدگان" (Legend of the Lost) ساخته هنری هاتاوی
در ۱۹۵۸ فقط در یک فیلم زندگینامهای و درام بازی کرد: "بربرها و گیشا" (The Barbarian and the Geisha) ساخته جان هیوستون.
در ۱۹۵۹ دوباره با هاوارد هاکس در فیلم "ریو براوو" (Rio Bravo) که تهیهکننده و کارگردان فیلم بود، همکاری کرد. در همین سال در فیلم وسترن "سوارهنظام" (The Horse Soldiers) نیز بازی کرد.
جان وین در سال ۱۹۶۰ برای نخستین بار فیلم پرهزینه و دارای سیاهلشکر فراوانِ جنگی و تاریخی و حماسیِ "آلامو" (The Alamo) را کارگردانی کرد. او همچنین تهیهکنندهی آن و نیز یکی از بازیگران آن در نقش دیکتاتوری به نام دیوی کراکت بود. جان وین تهیهکننده فیلم نیز بود و به این عنوان در مراسم آکادمی اسکار نامزد جایزه بهترین فیلم نیز شد.
نبرد اصلی فیلم شامل هفت هزار سیاهیلشکر و ۱۵۰۰ اسب و۴۰۰ گله بود. لوکیشن فیلم که امروزه "دهکده آلامو" نام دارد، بعدها بسیار مورد استفاده فیلمسازان دیگر قرار گرفت.
او در این سال در دو فیلم دیگر نیز بازی کرد: "شمال به آلاسکا" (North to Alaska) و "کاروان دلیجانها" (Wagon Train).
در ۱۹۶۱ فقط در یک فیلم بازی کرد: وسترن "کومانچروها" (The Comancheros) ساخته مایکل کورتیز و جان وین.
جان وین در همین سال در وسترن "مردی که لیبرتی والانس را کشت" (The Man Who Shot Liberty Valance) ساخته جان فورد ظاهر شد که استقبال خوبی از آن شد. این فیلم و نیز فیلم "جویندگان" در سال ۱۹۶۰، دو فیلمی بودند که جان فورد با نبوغ خاص خودش و بازیهای هنرمندانهی جان وین فهمیده بود که دهههاي ۵۰ و ۶۰ آبستنِ تحولات بنیادین در جامعه است.
لذا در این دو فیلم، داستان پايان دوران مردانگي و پدرسالاري سنتي را با بازی ماهرانه و مردانهی جان وین به تصوير کشيد بدون اين که مردانگیِ جان وین نامحترم شمرده شود.
میتوان چنین گفت که این اثر، مرثیهیی است بر اسطورههای آمریکایی كه اتفاقاً زاییدهی فکر و هنر بازیِ جان فورد و جان وین بوده است. کلیت فیلم بر مبنای یک فلاش بك است و با یك تابوت آغاز میشود و نشان از ریزشِ اسطورهها در ورود قانون و حساب و کتاب است.
فیلم، آخرین همكاری موفق جان وین و جان فورد است و یكی از بهترین فیلمهای تلخی است كه این دو در كنار هم كار كردهاند. فیلم، یك دیالوگ به یاد ماندنی دارد: "میان واقعیت و افسانه همیشه واقعیت را انتخاب كن."
از دیگر فیلمهای درخشان این سال، فیلم حماسی "طولانیترین روز" (The Longest Day) ساخته مشترکِ کِن آناکین، اندرو مارتون و برنهارد ویکی، و نیز فیلم وسترن "چگونه غرب تسخیر شد" (How the West Was Won) ساخته مشترک جان فورد، هنری هاتاوی و جرج مارشال بود.
بازی دیگر او در این سال، در فیلم کمدی ـ رمانتیک ـ ماجراجوییِ "هاتاری" (Hatari) ساخته هاوارد هاکس بود.
- فیلم کمدی داناوانز ریف (Donovan's Reef) ساخته جان فورد بود که حال و هوایش در ایام کریسمس بود و از این جهت، طرفداران بیشتری داشت
- وسترنِ مکلین تاک (McLintock) ساخته اندرو وی. مکلاگلن
جان وین در سال ۱۹۶۴ به سرطان ریه مبتلا شد اما بیماری نتوانست جلوی بازیگریها و نقشآفرینهایش را بگیرد. او در راستای اشتیاقش به سینما و بازیگری، به مبارزه با سرطان پرداخت و تا جایی پیش رفت که یکی از ریهها و چند استخوان دندهاش را از دست داد.
او در این سال فقط در یک فیلم بازی کرد: فیلم درام "دنیای سیرک" (Circus World) ساخته هنری هاتاوی
- فیلم "بزرگترین داستان جهان" (The Greatest Story Ever Told) ساخته جرج استیونس که درباره زندگی حضرت مسیح بود
- فیلم جنگی "در راه خطر" (In Harm's Way) ساخته اوتو پرمینجر
- وسترن "پسران کیتی اِلدر" (The Sons of Katie Elder) به کارگردانی هنری هاتاوی
در سال ۱۹۶۶ در فیلم اکشنِ پرهزینهی "در سایه غولها" (Cast a Giant Shadow) به کارگردانی ملویل شاولسون ظاهر شد و در پیاش در وسترن درخشان "اِلدورادو" (El Dorado) ساخته هاوارد هاکس و در کنار رابرت میچوم بازی کرد و با استقبال مخاطبان نیز روبرو شد.
در سال ۱۹۶۷ فقط در یک فیلم بازی کرد: وسترن "دلیجان آتش" (The War Wagon) ساخته برت کندی.
جان وین در سال ۱۹۶۸ دوباره دست به کارگردانی زد و فیلم جنگی "کلاهسبزها" (The Green Berets) را ساخت. او تهیهکننده و بازیگر آن نیز بود که منتقدان آن را خام و کلیشهای دانستند.
نقشآفرینی دیگر او در این سال فیلم جنگیِ Hellfighters ساخته اندرو وی مک لاگلن بود.
جان وین در سال ۱۹۶۹ در فیلم وسترنِ "شجاعت واقعی" (True Grit) به کارگردانی هنری هاتاوی و هال بی. والیس و در نقش مارشال خروس کاگبرن ایالات متحده خوش درخشید و تحسین منتقدان و مخاطبان را بر انگیخت. او به خاطر این بازی درخشانش برنده گلدنگلوب، و برای نخستین بار و آخرین بار برنده جایزه آکادمی اسکار شد.
این فیلم، نخستین اقتباس سینمایی از رمان ۱۹۶۸ چارلز پورتیس به همین نام است. فیلمنامه توسط مارگریت رابرتز نوشته شده است. این فیلم تا کنون و تا به امروز به عنوان یک فیلمِ به راستی نمادین از ژانر وسترن به شمار میرود. به عبارت دیگر، وقتی که یک سینمادوست به حرفهی جان وین فکر میکند، معمولاً نمیتواند او را بدون این فیلم مرتبط نکند.
- وسترن "چیسِم" (Chisum) ساختهی اندرو وی. مکلاگلن
- وسترن "ریو لوبو" (Rio Lobo) ساختهی هاوارد هاکس. در سال ۱۹۷۱ فقط در وسترن جِیْک بزرگ (Big Jake) ساخته جورج شرمن بازی کرد.
در ۱۹۷۲ در وسترن "کابویها" یا "گاوچرانها" (The Cowboys) ساخته مارک رایدل
در ۱۹۷۳ در وسترن "سارقین قطار" (The Train Robbers) ساخته برت کندی
در ۱۹۷۴ در فیلم اکشن نئونوآرِ "مککیو" (McQ) ساخته جان استرجز
در ۱۹۷۵ در اثر جنایی برانیگان (Brannigan) ساخته داگلاس هیکوکس
و فیلم وسترن "روسترکاگبرن" (Rooster Cogburn) ظاهر شد.
جان وین در حالی که هشت سال از آغاز بیماری سرطانِ اولش میگذشت، در سال ۱۹۷۶ در آخرین فیلم وسترن بازی کرد. فیلم "تیرانداز" (The Shootist). او در این اثر، در کنار جیمی استوارت و لورن باکال، در نقش تیراندازِ پیری بازی میکند که سرطان دارد و امیدوار است که آخرین روزهای عمرش را در آرامش سپری کند اما درگیر آخرین نبرد میشود.
داستان فیلم درباره یک تيرانداز قديمي است که اکنون بايد با بيماري سرطان دست و پنجه نرم کند؛ فيلمي که آشکارا روايتي از زندگي خودِ جان وين نیز بود که داشت به سوی مرگ حرکت ميکرد. جان وین خودش به این فیلم خیلی علاقه داشت و آن را یکی از حسیترین کارهایش میدانست.
جان وین در سال ۱۹۷۸ بار دیگر سرطان به سراغش آمد اما این بار سرطان معده! او به علت همین بیماری در ۱۱ ژوئن ۱۹۷۹ در مرکز پزشکی UCLA درگذشت. خانوادهاش او را در قبرستان پاسیفیک ویو مموریال پارک در کورونا دل مار، ساحل نیوپورت به خاک سپردند.
پسرش پاتریک و نوهاش متیو مونوز (کشیش در اسقف اورنج کالیفرنیا) گفتند که جان وین کمی پیش از مرگ به آیین کاتولیک رومی پیوست.
جان وین پیش از مرگ درخواست کرده بود که روی سنگ قبرش این سنگنوشتهای اسپانیایی را حک کنند Feo, Fuerte y Formal"" (یعنی "زشت، قوی و با وقار". این سنگنوشته سال ۱۹۹۹ روی قبرش گذاشته شد. قبر او که به مدت ۲۰ سال بی نشان بود.
جان وین در سال ۱۹۶۶ در مبارزات انتخاباتیِ فرمانداریِ کالیفرنیا و نیز ریاست جمهوری در ۱۹۷۰ از طرفداران و همراهان رونالد ریگان بود. او در سال ۱۹۷۶ نیز یک برنامه رادیویی را برای تبلیغ و حمایت از کاندیدای جمهوریخواه خود ریگان ضبط کرد.
او در اغلب زندگیاش یک جمهوریخواه محافظهکار برجسته در هالیوود بود. بسیار ضد کمونیسم و فاشیسم بود اما در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۳۶ به رئیس جمهور دموکرات "فرانکلین دی. او" رأی داد و در ایجاد اتحادِ محافظهکارانهی فیلم سینمایی برای حفظ آرمانهای فراگیرِ آمریکایی در فوریه ۱۹۴۴ مشارکت فعال داشت و حتی در سال ۱۹۴۹ به عنوان رئیس آن سازمان نیز انتخاب شد.
رهبر اتحاد جماهیر شوروی، جوزف استالین گفته بود که جان وین باید به دلیل سیاست ضد کمونیستیاش ترور شود. و جالب است که او از علاقهمندان فیلمهای جان وین بود.
جان وین در انتخابات ریاست جمهوریِ ۱۹۶۰ از نیکسون حمایت کرد اما وقتی که کِندی پیروز شد، اظهارداشت: "من به او رای ندادم اما او رئیس جمهور من است و امیدوارم کارش را به خوبی انجام دهد."
او از جنگ ویتنام از طریق تهیهکنندگی، کارگردانی مشترک و بازی در فیلم موفق مالیِ The Green Berets استفاده تبلیغاتی کرد.
در ۱۹۶۸ حامیان ثروتمند حزب جمهوریخواهِ تگزاس از او خواستند که برای پستهای سیاسی و ملی نامزد شود اما او نپذیرفت و به شوخی گفت فکر نمیکند مردم به طور جدی بازیگری در کاخ سفید را بخواهند! یک بار نیز از او خواستند که در سال ۱۹۶۸ معاون فرماندار دموکرات آلاباما جورج والاس شود اما او باز هم نپذیرفت و فعالانه برای ریچارد نیکسون کمپین کرد.
جان وین آشکارا با بسیاری از محافظهکاران بر سر موضوع بازگرداندن کانال پاناما به خودِ پاناماییها اختلاف نظر داشت. او از دوستان نزدیک عمر توریخوس هررا رهبر پاناما بود و ژوزفین همسر اول جان وین نیز اهل پاناما بود.
ابی هافمن، فعال چپگرا، به هنر جان وین ادای احترام کرد و گفت: "من از سبک بازیگریاش خوشم میآید اما درباره سیاستورزیاش فکر میکنم حتی غارنشینها هم کمی دایناسورهایی را که میخواستند آنها را ببلعند تحسین میکردند.
موهای جان وین در دهه ۱۹۴۰ کمکم شروع به نازکشدن و ریزش کرد. لذا در پایان این دهه، در خیلی از مواقع سرش رابا چیزی میپوشاند تا ریزش مویش دیده نشود. البته او گاهی بدون آرایش مو نیز در انظار عمومی دیده میشد. برای نمونه، و آنطور که مجلهی "زندگی" نوشت، او در مراسم تشییع جنازه گری کوپر بدون پوشش مو ظاهر شد.
با وجود اینکه فیلم "آلامو" نزد مخاطبان محبوب بود اما نتوانست سودآوری لازم را داشته باشد و تامین بودجه عظیمش را جبران کند. لذا بخش بزرگی از بودجه، از وامهای شخصی جان وین تامین شده بود و فقط در سال۱۹۷۱ بود که سرانجام بدهیهایاش را پرداخت کرد.
مدیران استودیوها میدانستند که صحنههای فیلمبرداری جان وین را باید قبل از ظهر انجام بدهند؛ چرا که او بعد از ظهرها معمولاً در نوشیدن الکل زیادهروی میکرد.
جان وین از دوران جوانی سیگار را با سیگار روشن میکرد. در سال ۱۹۶۴ تشخیص داده شد که به سرطان ریه مبتلا شده است. او تحت عمل جراحی موفقیتآمیزی قرار گرفت و ریهی چپ و چهار دندهاش برداشته شد. با وجودِ تلاشها برای جلوگیری از خبردارشدن مردم، جان وین خودش اعلام کرد که سرطان دارد و از مردم خواست تا معاینات پیشگیرانه انجام دهند. و البته پنج سال بعد، او بدون سرطان اعلام شد.
جان وین به نویسندگان ادبی علاقه داشت و آثار چارلز دیکنز، آرتور کانن دویل و آگاتا کریستی را دنبال میکرد. کتاب دیوید کاپرفیلد و رمانهای تاریخی کانن دویل را دوست داشت.
جان وین برای فیلم آلامو میخواست از ریچارد ویدمارک برای نقش اصلیِ دیوی کراکت استفاده کند و خودش نقش کوچکتری را بازی کند و تمرکزش بر کارگردانی باشد اما مسئله، مسئله تجارت و فروش و گیشه است! مسئله ای نبود که تنها در شرایطی فیلم میتوانست فروش مناسبی داشته باشد که خود او در نقش اصلی بازی کند.
۱۹۵۰: نامزدی اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای "شنهای آیو جیما"
۱۹۵۳: برنده جایزه غیر رقابتی هنریتا در گلدنگلوب
۱۹۶۱: نامزدی اسکار در رشته بهترین فیلم، برای "آلامو"
۱۹۶۶: برنده افتخاری سیسیل بی. دمیل در گلدنگلوب
۱۹۷۰: برنده اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای "شجاعت واقعی"
از مجموع 0 رای
از مجموع ۲ رای
از مجموع ۲ رای
از مجموع ۱ رای
از مجموع ۵۰ رای