جستجو در سایت

استیو مک کوئین

زندگینامه

ترنس استیون "استیو" مک‌کوئین بازیگر آمریکایی، ملقب به «سلطان خون‌سردی» و یکی از مظاهر فرهنگ ملی بوده است. او با توجه به این‌که کاراکترش در فیلم‌هایش معمولاً جنایتکار و ضد قهرمان و خشن و خلاف‌کار بود، اسم و نام و عنوانش در اغلبِ فیلم‌های پرفروش دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ظاهر می‌شد. 

استیو مک کوئین

 

استیو مک کوئین برای اولین و آخرین بار به‌ علت نقش‌آفرینی در فیلم «دانه‌های شن» (The Sand Pebbles) نامزد دریافت جایزه اسکار شد. او در فیلم مشهور «پاپیون» (Papillon) و «گریز» (‏The Getaway‏) و «فرار بزرگ» (The Great Escape) و «بچه سینسیناتی» (The Cincinnati Kid) و «نوادا اسمیت» و «سرقت بزرگ بانک سنت لوئیس» (The Great St. Louis Bank Robbery) و «هفت دلاور» (The Magnificent Seven) نیز درخشید و مورد توجه قرار گرفت. 

استیو مک کوئین در میان بازیگران هالیوود، مشهورترین بازیگرِ هالیوود در فیلم‌های ضد قهرمان و وسترن بود.

 

زادروز و زادگاه و خانواده استیو مک کوئین

استیو مک‌کوئین در شهر کوچکِ بیچ‌گروو از ایالت ایندیانا در روز ۲۴ مارس ۱۹۳۰ زاده شد و در ۷ نوامبر ۱۹۸۰ از دنیا رفت. پدرش، ویلیام، خلبانِ غیر نظامیِ هواپیماهای نمایشی بود و در جشنواره‌ها و نمایشگاه‌ها شیرین‌کاری‌های ایروباتیک انجام می‌داد. مادرش جولیا به شدت الکلی بود و به آن اعتیاد داشت. 

 

 

دوران کودکی استیو مک کوئین

پدرش‌ شش ماه پس از آشنایی با جولیا، او و استیو مک کوئین را ترک کرد. استیو مک کوئین نیز از سال ۱۹۲۲ به بعد، نزد پدربزرگ و مادربزرگِ مادری‌اش زندگی کرد. مادرش که به شدت الکلی بود، تواناییِ مراقبت از استیو مک کوئین را نداشت و او را نزد پدر و مادرِ خودش گذاشت و آن‌ها را ترک کرد. از آن پس، حقوقِ تربیت کودک بر عهده‌ی پدربزرگ و مادربزرگ گذاشته شد.

استیو مک کوئین

 

ـ در مزرعه‌ی دایی مهربان

 بعدها به همراه پدربزرگ و مادربزرگش به منطقه‌ی مسکونیِ اسلاتر در شهرستان موفاتِ کلرادو رفت. این منطقه، همان جایی بود که دایی بزرگش، کلود، مزرعه‌ای داشت. استیو مک کوئین در همین‌جا نزد داییِ دوست‌داشتنی‌اش و در متن مسیحیت کاتولیک رشد کرد و بزرگ شد.

سه ساله بود که دایی‌اش برای استیو مک کوئین یک سه‌چرخه خرید و روزها دائم سه‌چرخه‌سواری می‌کرد و تبدیل به یکی از تفریحاتش شده بود. استیو مک‌کوئین در بزرگ‌سالی به شدت به موتورسواری علاقه داشت که ریشه در همین دوچرخه‌سواری در کودکی‌اش داشت. 

استیو مک کوئین

 

او وقتی که بزرگ شد، همواره روزی را که در حال ترک مزرعه‌‌ی بازی‌ها و تفریحاتِ کودکانه‌اش در کنار داییِ مهربانش بود به خوبی به یاد داشت. 

او در این‌باره می‌گوید: 

«هنگام ترک مزرعه، دایی‌ام به من یک ساعت جیبی هدیه‌ای داد که داخلش نوشته شده بود: برای استیو که برایم هم‌چون پسرم بود.»

 

ـ از بهشت به جهنم! 

استیو مک‌کوئین هشت ساله بود که مادرش دوباره او را نزد خود و همسر تازه‌اش به ایندیاناپولیس (مرکز ایالتِ ایندنانا) برد تا با هم زندگی کنند اما زندگی به همراه ناپدری‌اش که بسیار بداخلاق بود و گاهی به شدت استیو را کتک می‌زد، برایش بسیار خوشایند نبود. 

استیو مک کوئین در مدرسه به دلیل عفونت گوش، مشکل شنوایی پیدا کرد اما مهم‌تر از این، او نتوانست با مادر و همسر جدیدِ مادرش زبان مشترکی پیدا کند.

استیو مک کوئین

 

ـ بزهکاری در نوجوانی

در ۹ سالگی از جهنمْ‌خانه‌ی جدید فرار کرد و به مدت چندین سال در خیابان‌ها گشت می‌زد و می‌خوابید. به همین علت بود که استیو  مک کوئین کم‌کم به خاطر معاشرت با باندهای خلاف‌کار، رو به بزهکاری آورد. 

 

ـ بازگشت موقت به بهشت

مادرش دیگر نمی‌توانست استیو مک کوئین را کنترل کند. لذا او را دوباره نزد داییِ مهربان فرستاد اما باز نتوانست دوری‌اش را تحمل کند و در ۱۲ سالگیِ پسرش او را نزد خود باز گرداند. این‌بار، خبری از ناپدری نامهربان نبود. مادر از او جدا شده بود. آن‌ها این‌بار در خانه‌ی جدیدشان در لس‌آنجلس همراه با همسر سوم زندگی می‌کردند. 

استیو مک کوئین

 

ـ ناپدریِ نامهربان

اما همسر سومِ مادر نیز نامهربان بود و استیو مک کوئین دوباره سر به عصیان گذاشت و پرخاشگری می‌کرد. مادر برای بار سوم او را نزد داییِ مهربان و پدربزرگ و مادربزرگ در اسلاتر فرستاد. این آخرین باری بود که به آن‌جا رفت. 

استیو مک کوئین

 

اما استیو مک کوئین، دیگر استیو سابق نبود و روحیه‌ای عصیان‌گر و تجربه‌ی بزهکاری داشت. در ۱۴ سالگی بدون حتی یک خداحافظیِ خشک و خالی، بهشت را ترک کرد و مزرعه و دایی و پدربزرگ و مادربزرگ را پشت سرش رها کرد و به یک سیرک پیوست. 

 

ـ‌ باز هم ورود به جهنم!

استیو مک کوئین در همین ایام بود که نزد مادر و ناپدری رفت اما این‌بار خودش چنین تصمیمی گرفت. او در کنار زندگیِ دوباره با مادر و ناپدری‌اش باز به زندگی بزهکارانه‌اش برگشت. 

یک‌ بار او را در حال دزدیدنِ یک قالپاقِ اتومبیل دستگیر کردند و او را نزد ناپدری‌اش بردند و ناپدری نیز کتک شدیدی نصیب او کرد. استیو مک کوئین نیز مقاومت می‌کرد و درگیری بالا گرفت و ناپدری او را از بالای پله‌ها به پایین پرت کرد. استیو مک کوئین مقابلش ایستاد و قاطعانه و با فریاد گفت: «اگه دست کثیفت رو یک‌بار دیگه به من بزنی، قسم می‌خورم که می‌کشمت.»

استیو مک کوئین

 

ـ فرستادن استیو به مرکز اصلاح و نگه‌داری پسرها

سرانجام ناپدری‌اش مادرش را قانع کرد که برگه‌ای را در دادگاه امضا کند اعلام کند که استیو مک کوئین اصلاح‌ناپذیر است. و مادر چنین کرد. استیو مک کوئین با همین حکمِ دادگاه، به یک مرکز پسرانه در شهر چینو در ایالت کالیفرنیا منتقل شد..

 

ـ باز هم بازگشت به جهنم و باز هم فرار!

شانزده ساله بود که مرکز را ترک کرده و نزد مادرش بازگشت. این‌بار مادرش در روستای گرینویچ ساکن بود اما باز هم فرار را بر قرار ترجیح داد و مادر و ناپدری را ترک کرد. در همین سنین بود که از مدرسه نیز به هر حال فارغ التحصیل شد.

 

ـ کار در کشتی و فرار از آن!

استیو مک‌کوئین در این مدت با دو ملوان آشنا شد و تصمیم گرفت داوطلبانه در یک کشتی متعلق به جمهوری دومینیکن کار کند و چندین سفر نیز به جمهوری دومنیکن رفت اما آن‌جا نیز ماندگار نبود و وقتی کشتی در جمهوری دومینیکن لنگر انداخته بود، آن را ترک کرد و به نوعی فرار کرد. 

پس از بازگشت به آمریکا چندین شغل‌ عجیب و غریب در سراسر کشور انجام داد که از آن میان می‌توان به کار روی چاه نفت و کار در کارناوال اشاره کرد. 

استیو مک کوئین

 

خدمت نظامی استیو مک کوئین

استیو مک‌کوئین در سن هفده سالگی یعنی در سال ۱۹۴۷ به خدمت سپاه تفنگ‌داران دریایی آمریکا در آمد و راننده‌ی تانک شد و درجه‌اش به سرباز یکم ارتقاء یافت. روحیه و رفتار پرخاشگرانه‌اش در دوران خدمت نیز بروز کرد؛ تا جایی که درجه‌ی نظامی‌اش در هفت نوبت کاهش پیدا کرد. 

 

شاه‌بیت دوران نوجوانی و جوانی: فرار!

پس از مدتی، شاه‌بیتِ زندگی‌اش را تکرار کرد و از خدمت نظام نیز به خاطر طولانی‌کردن تعطیلاتِ آخر هفته به دو هفته، به نوعی فرار کرد اما وقتی که داشت با نامزدش گشت و گذار می‌کرد، دستگیر شد و ۴۱ روز را در زندان نظامی سپری کرد. استیو مک کوئین از این پس، تصمیم گرفت که خودش را اصلاح کند و نظم نیروی دریایی را بپذیرد. 

استیو مک کوئین

 

نجات جان پنج ملوان و ارتقای درجه

او در مدتی که در یک مانور نظامی مشغول تمرین بود، جانِ پنج ملوان نظامی را نجات داد. ماجرا از این قرار بود که در قطب شمال، همکاران خود را وسط یخ و آب و انجماد، از مرگ نجات داد. و همین کار، وی را به درجه‌ی نگهبان افتخاری رساند و کارش نگهبانی از قایقِ رئیس‌جمهور وقت آمریکا، هری ترومن، شد. 

 

اولین اوقات خوش استیو مک کوئین

دوران خدمت نظامی در تفنگ‌داران دریاییِ استیو مک‌کوئین در سن بیست سالگی‌اش (۱۹۵۰) به پایان رسید. او خودش بعدها در یک مصاحبه اظهار داشت که خدمت در نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا برایش لذت بخش بوده است.

 

تحصیلات بازیگری استیو مک کوئین

استیو مک‌کوئین به خاطر یک قانون (که درباره کهنه‌سربازها بود و معمولاً به عنوان G.I. Bill شناخته می‌شود) می‌توانست کمک‌هزینه‌ی تحصیلی دریافت کند. لذا او در در مدرسه‌ی ساندی‌مایْسنِر و در استودیو HB  زیر نظر یوتا هاگن و مدیر مدرسه آقای مایسنر شروع به تحصیل در رشته بازیگری کرد. 

استیو مک کوئین

 

استیو مک کوئین یک نفر مثل مارلون براندو

مایسنر از چهره‌ی استیو مک کوئین خوشش آمده بود اما در عین حال از او تست بازیگری گرفت. او قبول شد و مایسنر خوشحال بود که سرانجام توانسته یکی را مثل مارلون براندو پیدا کند. او استیو مک کوئین را به شدت تشویق کرد که وارد حرفه‌ی بازیگری شود. استیو مک کوئین بر اثر این تشویق‌ها و پشتیبانی‌ها بالاخره به تلویزیون راه پیدا کرد. 

استیو مک کوئین

 

زندگی شخصی استیو مک کوئین

استیو مک کوئین و نیل آدامز

استیو مک‌ کوئین در مجموع، سه بار ازدواج کرد. همسر اولش نیل آدامز بود که از وی دو فرزند به نام‌های تری و چاد داشت. آن‌ها در تاریخ ۱۹۷۲ از یک‌دیگر جدا شدند. 

استیو مک کوئین و نیل ادامز

 

استیو مک کوئین و الی مک گرا

همسر دومِ وی همبازی‌اش در فیلم «گریز» به نام الی مک‌ گرا بود که در سال ۱۹۷۳ با او ازدواج کرد و در سال ۱۹۷۸ به طلاق انجامید. الی مک‌ گرا در زمانی که با استیو ازدواج کرده بود یک‌ بار سقط جنین کرد.

استیو مک کوئین و الی مک گرا

 

استیو مک کوئین و باربرا مینتی

همسر سومش باربارا مینتی یک مدل بود. این ازدواج وقتی رخ داد که یک‌ سال به مرگِ استیو مک کوئین باقی مانده بود. 

استیو مک کوئین و باربرا مینتی

استیو مک کوئین در ورزش نیز فعال بود و روزی پنج مایل می‌دوید و کمربند مشکی ورزش رزمی تانگ سودو را نیز داشت. او شاگرد بروس‌لی نیز بود نزدش هنر رزمی جیت‌کان‌دو را آموزش دید. 

استیو مک‌کوئین مدتی نیز معتاد به مواد مخدر بود و ظاهراً ماری‌جوانا و کوکائین مصرف می‌کرد. او به شدت اهل سیگارکشیدن نیز بود و گاهی اهل الکل نیز بود؛‌ تا جایی که یک بار در سال ۱۹۷۲ پلیس انکوریج (در ایالت آلاسکا) وی را به ‌دلیل رانندگی در حالت مستی بازداشت کرد.

یکی از عادات عجیب استیو مک‌کوئین این بود که هر نقشی را که می‌خواست بپذیرد، چیزی را از محل فیلم‌برداری بر مي‌داشت. برای نمونه،‌ یک بار یک ماشین اصلاح برداشت و یک بار یک شلوار جین برداشت. جالب است که بعدها مشخص شد که او این‌ها را به مرکز اصلاح و تربیت پسرانه اهدا می‌کرد.

همسر آخر استیو مک کوئین در کتابی نوشته است همسرش اواخر عمرش مسیحی انجیلی شده بود و برای دعا به کلیسا می‌رفت.

 

آغاز یادگیری بازیگری استیو مک کوئین و اولین بازی با یک جمله‌ی ساده

گزارش شده است که او نخستین نقش خود را در سال ۱۹۵۲ و در یک نمایشنامه اجرا کرد و کاراکترش در این نمایشنامه که توسط ستاره تئاتر ییدیش مولی پیکن تهیه شده بود، فقط یک جمله‌ی ساده را ادا ‌کرد: Alts iz farloyrn که البته همان نیز پس از چهار شب از نمایشنامه حذف شد! 

استیو مک کوئین

 

استیو مک‌کوئین در این مدت و در همین دوران، بازیگری را نیز نزد استلا آدلر، که در کلاس او با جیا اسکالا آشنا شد، آموخت.

 

اولین اجرای جدی استیو مک کوئین در تئاتر برادوی

مک کوئین نقش‌های خیلی کوچکی در تولیدات نمایشی و تئاتر داشت اما اولین اجرای جدی خود را در تئاتر برادوی در سال  ۱۹۵۵ در نمایشنامه‌ی A Hatful of Rain در کنار بن گازرا انجام داد. 

استیو مک کوئین

 

در اواخر سال ۱۹۵۵ در سن ۲۵ سالگی نیویورک را ترک کرد و به لس آنجلس که در آن زمان مرکز صنعت فیلم بود رفت. او به خانه‌ای در خیابان وستال در منطقه اکو پارک نقل مکان کرد و به دنبال شغل بازیگری در هالیوود بود.

 

کارگردان هالیوودی، استیو مک‌ کوئین را شکار کرد

استیو مک کوئین در نخستین تجربه‌اش در تلویزیون، در برنامه‌ی دو قسمتیِ استودیوی یکِ وستینگهاوس به نام «مدافعان» (The Defenders) ظاهر شد. هیلارد الکینز، که از کارگردانان آن موقعِ هالیوود بود، استیوِ مک کوئین جوان را شکار کرد و او را برای فیلم‌های درجه‌ی B مناسب دید. 

مدافعان

 

اولین نقش سینمایی استیو مک کوئین با بازی در فیلم کسی آن بالا من را دوست دارد

در سال ۱۹۵۶ اولین نقش استیو مک کوئین در فیلم آمریکاییِ زندگینامه‌ای و درام و ورزشیِ «کسی آن بالا من را دوست دارد» (Somebody Up There Likes Me) به کارگردانی رابرت وایز بود. استیو مک کوئین در این فیلم، در نقش نسبتاً کوتاه، و در کنار پل نیومن (نقش اصلی را داشت) ‌بازی کرد. 

کسی ان بالا من را دوست دارد

 

در سال ۱۹۵۸ در فیلم‌ سیاه و سفیدِ جنایی و گانگستریِ «هرگز یک غریبه را دوست نداشته باش» (Never Love A Stranger) به کارگردانی رابرت استیونس و به عنوان نقش فرعی بازی کرد.

 

اولین نقش اول و اصلی استیو مک کوئین در سینما

در سال ۱۹۵۹ استیو مک کوئین به عنوان نقش اصلی در فیلم ترسناک و علمی - تخیلی «حباب» (The Blob) به کارگردانی اروین یورث و نویسندگی کی لیناکر و تئودور سیمونسون ظاهر شد. استیو مک کوئین با بازی در این فیلم بود که برای نخستین بار، اندکی طعم ستاره‌شدن را چشید. 

حباب

 

در همین سال در فیلم درام و مجرمانه‌ی «سرقت بزرگِ بانک سنت لوئیس» (The Great St. Louis Bank Robbery) به کارگردانی چارلز گوگنهایم بازی کرد.

باز هم در همین سال،‌ در سریال تلویزیونیِ آمریکایی و جنگی «هرگز نه این‌قدر کم» (Never So Few) به کارگردانی جان استرجس و در کنار فرانک سیناترا بازی کرد. پس از بازی خوب در فیلم Never So Few کارگردان فیلم، جان استرجز، استیو مک کوئین را در فیلم بعدی خود، «هفت دلاور» انتخاب کرد و به او قول داد که اصلاً دوربین را به کلی به او بدهد!

 

اولین موفقیت بزرگ استیو مک کوئین در سینمای هالیوود با فیلم هفت دلاور

سال ۱۹۶۰ سالِ آغازِ اوج‌گیریِ استیو مک کوئین بود. او با بازی درخشان در فیلم آمریکایی و وسترن «هفت دلاور» (The Magnificent Seven) به کارگردانی و تهیه‌کنندگی جان استرجز به اولین موفقیتِ بزرگ خودش در هالیوود دست یافت و نامش در ردیف تازه‌کارهای موفقِ هالیوود قرار گرفت. 

هفت دلار

 

این فیلم که برداشتی آزاد از فیلم ژاپنی «هفت سامورایی» (۱۹۵۴) ساخته آکیرا کروساوا است به عنوان یکی از برترین فیلم‌های ژانر خود یاد می‌شود. 

 

استیو مک کوئین در سال ۱۹۶۲ در دو فیلم درام و جنگی بازی کرد

یکی «جهنم برای قهرمان‌هاست» (Hell Is for Heroes) به کارگردانی دون سیگل

جهنم برای قهرمان هاست

 

دیگری «شیفته‌ی جنگ» (The War Lover) به کارگردانی فیلیپ لیکوک

 

تثبیت موفقیت استیو مک کوئین با فیلم «فرار بزرگ»

در سال ۱۹۶۳ استیو مک کوئین دومین نقش اصلی را در فیلم بزرگ بعدیِ  جان استرجز «فرار بزرگ» (The Great Escape) در کنار ستارگانی چون یول برینر، چارلز برانسون و جیمز کابرن بازی کرد. 

فرار بزرگ

 

این فیلم، تصویری تخیلی از داستان واقعی یک فرار دسته‌جمعی تاریخی از اردوگاه اسرای جنگ جهانی دوم بود. نقش‌آفرینی عالیِ استیو مک کوئین در این اثر، نفوذش در گیشه را تثبیت کرد و موقعیتش را به عنوان یک سوپراستار تضمین کرد. 

 

بازی استیو مک کوئین در دو فیلم دیگر در ۱۹۶۳

یکی «عشق با غریبه مطلوب» (Love with the Proper Stranger) در کنار ناتالی وود و به کارگردانی رابرت مالیگن، و دیگری در کمدی - درام «سرباز زیر باران» (Soldier in the Rain) به کارگردانی رالف نلسون. 

عشق با غریبه مطلوب

 

در ۱۹۶۵ در فیلم درام «بچه‌ی سینسیناتی» (The Cincinnati Kid) به کارگردانی نورمن جویسون بازی کرد. 

بچه سینسیناتی

 

اولین و آخرین نامزدی اسکار استیو مک کوئین برای فیلم دانه‌های شن

سال ۱۹۶۶ برای استیو مک کوئین، از نظر جایزه و کسب افتخارِ سینمایی، اوج و کمال بازیگری‌اش بود. او در این سال، با بازی بسیار درخشان در نقش ملوان موتورخانه در فیلم جنگی «دانه‌های شن» (The Sand Pebbles) نامزدی آکادمی اسکار را به دست آورد. کارگردان این اثر جنگی رابرت وایز و بازیگران معروفش کندیس برگن و ریچارد آتنبرو بودند. 

دانه های شن

 

داستان فیلم درباره یک ملوانِ ارتشی و مکانیکِ کله‌شق و مغرورِ یک قایقِ توپ‌دارِ آمریکایی است به نام هولمن در ناوچه‌ی آمریکاییِ سن پابلو که روی رودخانه در دهه ۱۹۲۰ چین است. فیلم، در گیشه و در نظر منتقدان، یک موفقیت مهم و تجاری بود و نامزدِ هشت جایزه اسکار و هشت جایزه گلدن گلوب شد.

بازی دیگر استیو مک کوئین در سال ۱۹۶۶ بازی در فیلم وسترن «نوادا اسمیت» (Nevada Smith) به کارگردانی هنری هاتاوی بود.

 

استیو مک کوئین در ۱۹۶۸ نیز در دو فیلم بازی کرد

یکی فیلم جنایی و درام «ماجرای توماس کرون» (The Thomas Crown Affair) به کارگردانی نورمن جویسون 

ماجرای توماس کرون

 

دیگری فیلم جنایی و مهیج «بولیت» (Bullitt‏) به کارگردانی پیتر یتس

 

بازی استیو مک کوئین در فیلم رودخانه‌ها در سال 1969

در ۱۹۶۹ در فیلم کمدی - درام «رودخانه‌ها» The Reivers به کارگردانی مارک رایدل 

رودخانه ها

 

بازی استیو مک کوئین در فیلم لمان

در ۱۹۷۱ در فیلم درام و ورزشیِ اتومبیل‌رانیِ Le Mans‏ به کارگردانی لی اچ کاتزین بازی کرد.

لمان

 

استیو مک کوئین در ۱۹۷۲ در دو فیلم به کارگردانی سان پکینپا بازی کرد

اول در درامِ وسترنِ «جونیور بونِر» (Junior Bonner)

دیگری در فیلم جنایی و مهیج «گریز» (‏The Getaway‏) 

گریز

 

 نامزدی گلدن‌گلوب برای بازی استیو مک کوئین در پاپیون

سال ۱۹۷۳ نیز برای استیو مک کوئین، سال درخشش در بازیگری بود. او در فیلم درام و جنایی و زندگینامه‌ای «پاپیون» (Papillon) به کارگردانی فرانکلین جی. شافنر در کنار داستین هافمن بازی کرد. 

پاپیون

 

این فیلم محصول فرانسه و آمریکا و بر اساس رمانی واقعی از آنری شاریر به همین نام و ساخته شده‌است. «پاپیون» در زبان فرانسوی به ‌معنای پروانه است. شاریر (استیو مک‌کوئین) نیز پروانه‌ای را روی سینه‌ی خود خالکوبی کرده و آن را به ‌عنوان نام مستعار خود انتخاب کرده بود. عنوان فیلم هم به همین معنا اشاره دارد.

 

استیو مک کوئین در فیلم آسمان‌خراش جهنمی

فیلم درام و مهیجِ «آسمان‌خراش جهنمی» (The Towering Inferno) به کارگردانی جان گیلرمین و در کنار پل نیومن. 

آسمانخراش جهنمی

 

چهار سال دوری استیو مک کوئین از سینما

استیو مک کوئین با بازی فوق العاده‌اش در پاپیون و استقبال گسترده‌ی مخاطب و منتقد، برای مدت چهار سال (تا ۱۹۷۸)‌ از دید عموم ناپدید شد تا بر مسابقات موتورسواری و سفر در سراسر کشور در موتورخانه و موتورسیکلت‌های قدیمی هندی خود تمرکز کند. 

استیو مک کوئین

 

سه فیلم آخر استیو مک کوئین

در ۱۹۷۸ در فیلم درام آمریکایی «دشمن مردم» (An Enemy of the People) به کارگردانی جورج شفر در نقش اول دانشمند توماس استاکمن بازی کرد. این فیلم، بر اساس اقتباس آرتور میلر در سال ۱۹۵۰ از نمایشنامه‌ی هنریک ایبسن در سال ۱۸۸۲ است. 

دشمن مردم

 

استیو مک کوئین در ۱۹۸۰ در دو فیلم بازی کرد

اول در فیلم درام و زندگینامه‌ای و مهیجِ «شکارچی» (The Hunter) به کارگردانیِ باز کولیک 

شکارچی

 

 دوم در فیلم وسترن و درام Tom Horn به کارگردانی ویلیام ویارد

 

مرگ استیو مک کوئین

استیو مک‌کوئین در حدود سال ۱۹۷۸ متوجه شد که سلامتی‌اش در حال وخیم‌شدن است. به همین خاطر خیلی فوری سیگار را ترک می‌کند اما خیلی دیر! دو سال بعد، به یک تومور بدخیم در منطقه پلور مبتلا می‌شود و تا آخر عمرش با آن می‌جنگد. 

استیو مک کوئین

 

وقتی پزشکان، دیگر نمی‌توانستند کاری انجام دهند استیو مک کوئین به مکزیک رفت و تحت درمان تنقیه‌ی قهوه قرار گرفت اما افاقه‌ای نکرد. او در نهایت، در پاییز همان سال، برای برداشتن متاستازهای گلو تحت عمل جراحی قرار گرفت اما روز هفتم نوامبر ۱۹۸۰ در ۵۰ سالگی درگذشت. پس از مرگ، بدنش را سوزاندند و خاکسترش را بر فراز اقیانوس آرام پراکندند. 

 

حواشی زندگی استیو مک کوئین

ـ شیفته‌ی موتورسواری و ماشین‌سواری

استیو مک‌کوئین به شدت شیفته موتورسواری و ماشین سواری بود. او در صحنه‌هایی برخی فیلم‌ها را خودش موتورسواری و ماشین‌سواری کرد به علت نگرانی‌هایی که درباره بیمه داشت، از اجرای جهش و پرشِ بزرگ موتورسیکلت در فیلم «فرار بزرگ» خودداری کرد و آن را به دوست و همکارش باد اکینز (که یک بدل‌کار بود) واگذار کرد و اتفاقاً اکینز از دور شبیه مک کوئین بود؛ تا جایی که وقتی جانی‌کارسون در طول پخش برنامه‌ی The Tonight Show سعی کرد به مک کوئین برای پرشش در فیلم تبریک بگوید، مک کوئین گفت: «این من نبودم. باد اکینز بود.» 

استیو مک کوئین

 

ـ شرکت در مسابقه‌های خارج از جاده

استیو مک کوئین در مسابقات اتومبیل‌رانی و موتورسواری خارج از جاده نیز شرکت داشت. اولین مسابقه استیو در مسابقات موتورسواری خارج از جاده با موتوری به نام Triumph  ۵۰۰ سی‌سی بود. مک‌ کوئین هنگام مرگ، بیش از ۱۰۰ موتور در کلکسیونش بود که میلیون‌ها دلار ارزش داشتند.

استیو مک کوئین

 

ـ‌ شاگرد بروس‌ لی

استیو مک کوئین در هنر رزمی جیت‌کان‌دو نزد قهرمان افسانه‌ای بروس لی آموزش دیده بود. و به طور کلی بروس لی از دوستان استیو مک‌کوئین نیز بود. او در مراسم دفن بروس لی حضور داشت و یکی از حمل‌کننده تابوتش بود.

 

ـ‌ طرح ترور استیو مک کوئین!

پس از این‌که چارلز منسن مرتکب قتل پنج نفر در یک مهمانی شد که در میان قربانیان نام چند دوست استیو مک کوئین نیز بود، ظاهراً خودِ او نیز هدف مرگ بوده است. همسر اولش گفت که پس از این ماجرا، استیو مک کوئین با خودش سلاح گرم حمل می‌کرد. افزون بر این، دو ماه پس از قتل‌ها پلیس نیز لیستی از افراد قربانی را پیدا کرد که نام استیو مک‌ کوئین نیز در آن بود. و اساساً در سال ۲۰۱۱ فاش شد که استیو مک کوئین نیز در شب قتل‌ها به همان مهمانی دعوت بود اما از آن‌جا که قرار بود دوست دخترش به خانه‌اش بیاید، تصمیم گرفت به مهمانی نرود. 

استیو مک کوئین

 

برخی از جوایز و افتخارات استیو مک کوئین

۱۹۶۴: نامزدی گلدن‌گلوب در رشته بهترین بازیگر در فیلم سینمایی درام، برای «عشق با غریبه مطلوب»

۱۹۶۷: نامزدی اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای «دانه‌های شن»

۱۹۶۷: نامزدی گلدن‌گلوب در رشته بهترین بازیگر مرد در فیلم سینمایی درام، برای «دانه‌های شن»

۱۹۶۷: برنده گلدن‌گلوب در رشته جایزه هنریتا برای بازیگر محبوب جهان

۱۹۷۰: نامزدی گلدن‌گلوب در رشته بهترین بازیگر مرد فیلم کمدی-درام، در «رودخانه‌ها»

۱۹۷۰:‌ برنده گلدن‌گلوب در رشته جایزه هنریتا برای بازیگر محبوب جهان

۱۹۷۴: نامزدی گلدن‌گلوب در رشته بهترین بازیگر مرد در فیلم درام، برای «پاپیون»


 

گالری تصاویر

اخبار