جستجو در سایت

میلاد کی مرام

زندگینامه

میلاد کی مرام متولد 4 اردیبهشت 1365 در بندرانزلی، بازیگر است. او فوق دیپلم الکترونیک دارد. خودش درباره مسیر بازیگریش چنین می‌گوید: وقتی آمدم تهران، (من بچه شهرستانم با افتخار بچه انزلی ام) وقتی آمدم پیش آقای کیمیایی و وارد تهران شدم، تهران برایم خیلی عجیب بود مثل این بود که یک ایرانی را برداریش و بگذاری وسط هالیوود… یکهو سرش گیج می رود! خیلی برایم سخت بود. سنی هم نداشتم. با ایشان آشنا شدم و مسیر زندگی ام را تغییر دادند؛ چیزهایی بهم گفتند که احساس کردم اول باید روی پاهای خودم بایستم بعد بروم سراغ عشقم هنر، بازیگری و هر چیز دیگری… رفتم سراغ کار… هیچ ابایی هم از کار نداشتم. هر کاری را هم می کردم از کارگری شروع کردم. منِ میلاد کی مرام تا کارم رفت سمت یک رستوران. من توی یک رستوران کار می کردم اسمش را هم می آورم، رستوران رادان توی یوسف آباد و توی جردن هم یک شعبه دارد، شروع کردم به کار کردن. یک روز آنجا خانم گلاب آدینه را دیدم، ایشان آمدند خرید کنند و من پشت صندوق بودم ایشان سفارش دادند و من گفتم من اینم و… و دوست دارم بازی کنم. گفتند من می خواهم یک سریال بسازم به اسم خواستگاران، تو می توانی بیایی تست بدهی و اگر دوست داشتی یک نقش آنجا بازی کنی. رفتم تست دادم و به جای یک نقش 20 نقش متفاوت در آن فیلم بازی کردم. درس عجیبی بود برایم کنار خانم آدینه کار کردن. مدیونشان هستم هر کجا که هستم، همانطور که مدیون استادم کیمیایی هستم. خیلی اتفاقات عجیبی بود و من شب ها تا صبح توی خیابان راه می رفتم چون حتی جا برای خوابیدن هم نداشتم... کنار تئاتر شهر. تازه اوایل اتوبوس واحد بود، همان اتوبوس هایی که از راه آهن تا تجریش می آمد، با یکی دوست شده بودم و شب های ته اتوبوس اش می خوابیدم، هنوز هم هست، می توانم یک روز بیاورمش جلوی دوربین و حرف بزند... می رفتم توی اتوبوس اش تا شب صبح شود و بروم سر کار یا توی همان رستورانی که کار می کردم یک اتاق کوچکی بود که آنجا کار می کردم. خیلی توی سرم زدند! خیلی ها برایم کامنت می گذارند، آنهایی که گاهی حالشان بد می شود، حتی از دوستان بازیگر هم هستند کسانی که خیلی حالشون بد می شود از این که من دارم پیشرفت می کنم و این برای من لذت بخش است که دارم کارم را درست انجام می دهم و می گویند این همان سرایدار مدرسه کیمیایی بود، آره من همان سرایدار مدرسه کیمیایی هستم که توی موتورخانه اش زندگی می کردم با افتخار می گویم که برای هدف هر کاری می کردم، نه هر کاری... شرفم را نفروختم... بی شرفی نکردم. اتفاقا با هیچکس دوست نشدم، دوستی نداشتم، آدمی که می خواهد دوست شود باید پول داشته باشد، من پول نداشتم، هیچی نداشتم صفر، صفر...با افتخار هم می گویم که توی موتورخانه زندگی کردم، صبح هم پا می شدم جارو می زدم و تی هم می کشیدم... با افتخار... آقای کیمیایی این موضوع را نمی دانست، ولی من این کار را می کردم چون احساس مسئولیت می کردم. از آنجا آمدم بیرون رفتم سراغ کاری دیگر، دقیقا همان کار توی رستوران که گفتم. یکی از دوستانم آمد توی رستورانی که کار می کردم (محمد حمزه ای که الان کارگردان شده). آن موقع برنامه نویس و دستیار کارگردان بود من را معرفی کرد به سعید ابراهیم فر من یک تله فیلم کار کردم، سعید ابراهیم فر از من خوشش آمد و من دو سه تا رسید به فیلم کوچه ملی مهرشاد کارخانی؛ از ایشان هم ممنونم که به من اعتماد کردند، با کوچه ملی شروع شد و آقای حسن حجاریان عزیز آن فیلم را دید و به آقای آهنگر پیشنهاد داد و گفت دنبال بازیگر هستی با آن خصوصیات من توی کوچه ملی دیده ام، کوچه ملی توی جشنواره بود و داشت دیده می شد برای انتخاب. آهنگر آمد من را دید و انتخابم کرد برای فیلم ملکه. جوایز: (1391) دوازدهمین جشنواره فیلم مقاومت بهترین بازیگر مرد ملکه (1392) سی و دومین جشنواره فیلم فجر بهترین بازیگر نقش مکمل مرد خط ویژه (1393) شانزدهمین جشن خانه سینما بهترین بازیگر مرد ملکه دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از سی و دومین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم «خط ویژه» که به بیمارستان محک تقدیم شد. همچنین دارندهٔ جایزهٔ 3 سال بهترین بازیگر نقش اصلی سینمای ایران از جشن خانهٔ سینما در سال 1393 که هیچوقت در سینمای ایران تکرار نشده..

گالری تصاویر