جستجو در سایت

ستاره اسکندری

بایوگرافی

ستاره اسکندری در 25 خرداد 1353 در تربت حیدریه، متولد شد. او دو خواهر دارد که لاله بازیگر و سارا گریمور است و برادرشان هم طراح معمار می‌باشد. درباره رابطه با خواهرها و برادرش می‌گوید: « رابطه بسیار خوبی با لاله و به صورت کلی اعضای خانواده‌ام دارم و معمولا همواره در کنار هم هستیم ولی دوست ندارم به صرف اینکه خواهر بزرگتر هستم، دیدگاه‌ها و نگاه خود را به خواهرم و یا حتی دیگران تحمیل کنم. هر انسانی جهان‌بینی خودش را دارد که آن را با کسب تجربیات مختلف در زندگی و کارش به دست آورده. من و لاله مثل دو دوست صمیمی در کنار هم هستیم، صحبت و درددل کردن یکی از دوست‌داشتنی‌ترین کارهایی است که بین ما رخ می‌دهد ولی با این حال هرکدام دنیا و نگاه خودمان را داریم.» او تحصیلات خود را در رشته مترجمی زبان انگلیسی آغاز کرد اما جذب شدن به تئاتر باعث شد درسش را نیمه‌کاره رها کند. هرچند که آشنایی او با تئاتر سابقه درازی داشت اما در دوران دانشگاه به عبارتی به آن رجعت کرد؛ حسین اسکندری عموی ستاره اسکندری از مجری های تلویزیون بود به همین خاطر از همان کودکی به سمت بازیگری و نمایش رفت و در محیطش حضور پیدا کرد و به پیشنهاد عموجان در چند کار نمایشی حضور پیدا یافت. اولین حضور ستاره اسکندری در جلوی دوربین در 12 سالگی رقم خورد، وقتی اول راهنمایی بود و بعد از آن در سن 19 به همراه برادرش به دپارتمان بازیگری رفتند و از آنجا دوباره با تئاتر شروع جدی کرد. اما اولین حضور مهم او در سینما به فیلم «حریف دل» به کارگردانی عبدالرضا گنجی در سال 1375 برمی‌گردد، ضمن اینکه در همان سال با سریال «ماجراهای خانه شماره 13 » اولین حضور خود رد تلویزیون صدا و سیما را هم تجربه کرد. بازی در سریال «نرگس» و در نق پوپک گلدره اما آن اثری بود که نام او را بر زبان‌ها انداخت. از طرفی تصادف نابهنگام پوپک گلدره که در این سریال نقش نرگس را بازی می‌کرد و به کما رفتن او و بعد جایگزینی اسکندری در همان نقش گلدره فقید، و از طرف دیگر محبوبیت خود سریال و پرمخاطب شدنش در شهرت امروزی ستاره اسکندری تاثیر بسیار مهمی داشتند. او درباره این سریال می‌گوید: « اولین بار در کاری به نام « ایستگاه آذر » که تهیه‌کننده آن کار آقای ایرج محمدی بودند، با ایشان همکاری داشتم و بعدها بعد از چند سال تجربه موفق « نرگس » را داشتم که باز هم ایشان تهیه‌کننده کار بودند؛ به همین خاطر وقتی این بار پیشنهاد کار را دادند و توضیحاتی از نقش را ارائه کردند حس خوبی پیدا کردم تا جایی که بعد از حدود سه سال دوری از تلویزیون پذیرفتم در خدمت این پروژه باشم. از سویی آقای محمدی کارگردان کار بودند که او را بیشتر به عنوان فیلمنامه‌نویس می‌شناختم که فیلمنامه‌هایش را دوست داشتم چون نگاه انسانی خوبی در کارهایش دارد. در کنار اینها گروه بازیگران و عوامل خوبی در کار هستند. دستمزد من بعد از سریال موفق نرگس که سریال پرمخاطب آن دوران بود در فاصله کمتر از 7 سال 10 برابر شد، اشل های دستمزد تغییر کرد و این اتفاق را مدیون تلویزیون هستیم و به عنوان بازیگر باید از تلویزیون ممنونم باشیم. ولی سینما دستمزدهای بالا مختص استارهای ما و فیلم هایی است که بودجه های کلان دارند.» اسکندری در تئاتر هم با بزرگانی مثل بهرام بیضایی، محمد رحمانیان و داوود میر باقری همکاری کرده است و در سال 79 جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره تئاتر فجر را برای نمایش سعادت لرزان مردمان تیره روز و دومین جایزه اش به عنوان بازیگر برتر جشنواره تئاتر، در سی و سومین دوره و برای بازی در نمایش هم هوایی را به دست آورد. ستاره، بنیادگذار گروه تار اول است گروهی که اعضایش در مرکز خرید میلاد نور کسب و کار کوچکی برای خود دست و پا کرده اند و به طراحی و بافت پارچه مشغولند. او درباره نگاهش به زندگی می‌گوید: « حس می‌کنم این روزها جسارت بیشتری پیدا کرده‌ام. البته وقتی در زندگی مسائل مختلفی را تجربه می‌کنی مثل مرگ عزیزانت، نگاهت به همه چیز عوض می‌شود. من بعد از فوت عموی بسیار عزیزم، عبدالحسین اسکندری که واقعا به هم خیلی نزدیک بودیم و به نوعی حکم یک برادر بزرگتر را برای ما داشت، این حس را پیدا کردم. وقتی که ایشان را از دست دادم، احساس کردم حدی از تلخی را تجربه کردم که دیگر بالاتر از آن چیزی وجود ندارد. بنابراین دو عکس‌العمل نشان می‌دهی؛ یا درگیر آن فضا می‌شوی و زندگی‌ات را سیاه می‌کنی و یا اینکه به این نتیجه می‌رسی که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. زیاد منتظر آینده و رسیدن آن نیستم. برخلاف دهه 20 سالگی‌ام، این روزها هیچ عجله‌ای برای رسیدن به فردا ندارم. آن زمان انگار درک درستی از مفهوم زندگی نداشتم ولی در 41 سالگی مفهوم زندگی را به خوبی درک کرده‌ام و در نتیجه هیچ عجله‌ای برای رسیدن به فردا ندارم ولی در عین حال آگاه به این موضوع هستم که فردا و فرداها چقدر سریع و تند دنبال هم می‌دوند و گاهی اوقات به خودم می‌گویم چقدر خودمان را درگیر عدد و رقم کرده‌ایم. ما خلقی هستیم که آواز خروس را فراموش کرده و مدام خودمان را درگیر اعداد و ارقام کرده‌ایم؛ در حالی‌که طبیعت کار خودش را می‌کند اما ما با این اعداد و ارقام دوست داریم به یک کمیت و آمار برسیم که در نتیجه آن کیفیت را از دست داده‌ایم. احساس می‌کنم الان دلم نسبت به دهه 20 زندگی‌ام جوان‌تر است. احساس می‌کنم که دیگر چیزی برای ترس وجود ندارد. البته اگر بخواهم راستش را بگویم تنها ترسی که دارم ترس از جان است. البته‌ منظورم نفس مرگ است. هنوز با مرگ آنچنان کنار نیامده‌ام و خیلی هم دوست ندارم به آن فکر کنم. خیلی زندگی را دوست دارم؛ مخصوصا بوی زندگی را دوست دارم و می‌توانم بگویم تنها ترسی که دارم مرگ است. فقط در برابر مرگ است که احساس استیصال دارم، نه حتی بیماری. به نظر من در بیماری‌ها امید وجود دارد ولی در مرگ با خودم می‌گویم: «چقدر لوس؛ این همه زحمت کشیدیم خب حالا چه می‌شود. بازهم در این دنیا باشیم. » حسرت‌های زندگی‌‌ام خیلی کم شده است. مفاهیم امید، آرمان، حسرت و ... که در طی قرون و اعصار برای ما ساخته شده‌اند که به نظرم کمی ما را از اصل زندگی دور می‌کنند، برای من مفاهیم خود را از دست داده‌اند. همیشه با خودم آرزو می‌کنم که این نگاه زندگی، حق همه آدم‌هاست و چقدر بد که مردمانی در گوشه‌هایی از این دنیا درگیر جنگ هستند و برخی آواره و کشته می‌شوند. بچه‌هایی که واقعا بی‌گناه کشته می‌شوند و با خودم می‌گویم چرا سیاستمداران نگاه جدی به این کشته شدن‌ها ندارند. همه حق داشتن زندگی آرام را دارند. آنقدر نعمت روی کره خاکی وجود دارد که همه می‌توانند از یک زندگی مساوی لذت ببرند؛پس چرا باید این اتفاق‌ها رخ بدهد. همیشه با خودم می‌گویم چرا از مرگ کسی نمی‌ترسند، چرا از اینکه به راحتی بچه‌ها را می‌کشند، نمی‌ترسند، چرا از اینکه حق زیست را به راحتی از دیگر آدم‌ها می‌گیرند نمی‌ترسند. این موضوعات برایم باورپذیر نیست!» فیلم شناسی دریاچه ماهی (مریم دوستی، 1395) خانه کاغذی (مهدی صباغ زاده، 1395) نیمه شب اتفاق افتاد (1394) نزدیکتر (1393) فردا (1392) ناخواسته (1392) هیس! دخترها فریاد نمی زنند (1391، حضور افتخاری) شیر تو شیر (1390) آقا یوسف (1389) ایستگاه آخر (اپیزود ملاقات) (1389) چسب زخم (اپیزود ملاقات) (1389) قبرستان غیرانتفاعی (1389) قصه پریا (1389) ملاقات (1389) شبانه روز (1387) شبانه (1384) مواجهه (1383) تارزن و تارزان (1380) مسافر ری (1379) حریف دل (1375) سریال‌های تلویزیونی: ماجراهای خانه شماره 13 با من بمان نرگس (سیروس مقدم) مرگ تدریجی یک رؤیا فاکتور هشت شوق پرواز تا صبح هفت سین یدالله صمدی (1392) زعفرانی(1394) حیرانی (کیوان علیمحمدی و امید بنکدار، 1390) شبکه خانگی دندون طلا (1394) داوودمیرباقری

گالری تصاویر

اخبار