با فیلمسازان برتر جهان؛ برادران کوئن به دنبال کمدی جدی در سینمای مدرن
جوئل کوئن در نوامبر 1954 به عنوان برادر بزرگتر همراه با برادر کوچکتر اتان كوئن متولد 22 سپتامبر 1957 هر دو در مينه سوتا آمريكا از كارگردانان و تهيهكنندگان بزرگ هاليوود محسوب می شوند. كه به لطف همكاري با برادر خود جوئل، افتخارات سينمايي متعددي كسب كرده است. اين دو برادر نگارش فيلمنامه، كارگرداني و تهيهكنندگي فيلمهايشان را مشتركا عهدهدار هستند، هر چند طي سالهاي اخير اتان بيشتر در امر تهيهكنندگي و جوئل در زمينه كارگرداني فعال بودهاند.
پدرشان ادوارد اقتصاددان دانشگاه مینهسوتا و مادرشان رِنا استاد هنرهای زیبای دانشگاه سنت کلود بود. در کودکی، جوئل توانست با پولی که از چمنزنی به دست آورده بود یک دوربین هشت بخرد تا همراه برادرش فیلمهایی را که در تلویزیون دیده بودند، بازسازی کنند.از نخستین فیلمهایی که در این دوره با دوربین هشت خود ساختند میتوان به فیلم «هنری کیسینجر، مرد پرمشغله» اشاره کرد. این دو برادر که با یکدیگر سه سال اختلاف سنی دارند، در 1973و 1976 از دبیرستان سنت لوئیس پارک فارغالتحصیل شدند. پس از آن جوئل در رشته کارگردانی تحصیل کرد.»!
جوئل چهار سال در دانشگاه نيويورك سيتي در رشته فيلمسازي تحصيل كرد و براي پاياننامه خود ساخت يك فيلم 30 دقيقهاي را ارايه كرد هر چند اتان در دانشگاه پرينكتون به تحصيل در رشته فلسفه پرداخت. پایاننامه اتان مقالهای بود با عنوان «نگاهی به فلسفه متاخر ویتگنشتاین».جوئل پس ازفارغالتحصيلي از دانشگاه به عنوان دستيار توليد در چند فيلم و ويديو موسيقي به كار مشغول شد.استعداد او در زمينه تدوين فيلم موجب شد تا سام ريمي براي اولين فيلماش «شيطان مرده» از او بهره بگيرد.
این زوج فیلمساز اولین فیلم بلندشان با عنوان «خون ساده» را در سال 1984 ساختند و از آن به بعد تصمیم گرفتند کار نوشتن فیلمنامه، تهیه کنندگی و ساخت فیلمهایشان را با کمک یکدیگر انجام دهند.اين فيلم با استقبال منتقدين فيلم همراه شد و در جشنوارههاي ساندنس و اينديپندنت موفق به كسب جايزه شد.
یك كارآگاه مرموز تگزاسی (ام. امت والش)، توسط مردی برای تعقیب زن خیانتكارش (فرانسیس مك دورمند) استخدام میشود، او در این میان از همه باهوشتر است اما شانس با او همراه نیست؛ این را وقتی میفهمد كه در دقیقه 87 فیلم و در جریان تعقیب و گریز زن خیانتكار در هتلی دستش را از پنجره حمام برای باز كردن پنجره اتاق كناری دراز میكند، همزمان در فیلم صدای یك آهنگ اُپرای دراماتیك، روح عجیبی به فیلم تزریق میكند، مك دورمند دستش را لابهلای پنجره اتاق گیر انداخته و با چاقویی آن را با دیوار یكی میكند.
كسانی كه برای اولین بار این فیلم را كه اولین اثر برادران كوئن بود میدیدند، شاید نمیدانستند كه این دو برادر در مسیری قدم گذاشتهاند كه سینمای معاصر را متحول میكند. در حین اكران فیلم بود كه فرانسیس مك دورمند و جوئل كوئن با هم ازدواج كردند.
پس از آنكه برادران كوئن فيلمنامه «موج جنايت» (1985) را براي سام ريمي نوشتند در سال 1987 دومين فيلم بلند خود را با نام «بزرگ كردن آريزونا» كارگرداني كردند و فيلمنامه آن را نيز خودشان نوشتند.
فیلم داستان سورئال زندگی پر از پارادوكس یك زوج نیمه خل آمریكایی است. نیكلاس كیج در نقش«های»، دزد ناشی و سابقهداری است كه طی تكرار در بازداشت شدنش با خانم پلیسی به نام «اد» با بازی هالی هانتر در بازداشتگاه آشنا شده و در نهایت هم توبه كرده، دزدی را كنار گذاشته و با او ازدواج میكند. این دو فقط یك چیز برای ادامه دادن به زندگی عاشقانه شان كم دارند و آن هم یك بچه است. در دقیقه 21 عكس زوج خوشبخت فیلم را در حال بغل كردن بچهای میبینیم؛ بچهای كه دزدیده شده است. این فیلم را میتوان كمدیترین و روشنترین اثر برادران كوئن دانست. در عین حال اثری متوسط میباشد. اثری كه برادران كوئن را در مسیر فیلمسازیشان نگه داشته تا بعدها تحولات چشمگیر خود را در دنیای سینما اجرا كنند.
«تقاطع ميلر» فيلم بعدي برادران كوئن بود كه در سال 1990 ساخته شد.در شهری بینام در سال 1929 در شرق امریكا، ركود اقتصادی بزرگ شروع شده است و آتش جنگ بر سر قدرت بین دو گانگستر بزرگ شهر روشن است. تام ریگان (گابریل بایرن) به عنوان مشاورِ لئو (آلبرت فینی)، یكی از سران مافیا، سعی در كم كردن كشمكشها و خدمت به رییساش را دارد. اما داستان پیچیدهتر شده و پای یك زن به میان میآید. حالا تام باید وفاداریاش را به رییساش ثابت كند.
فیلم «تقاطع میلر» اثری نوآر به همراه فیلمنامهای هوشمندانه و بسیار زیبا با رعایت اصول فیلمسازی نوآر و دركنار آن هجوهای سینمایی مخصوص این دو برادر است.
اما آغاز درخشش اين دو برادر در سال 1991 با فيلم «بارتن فينك» رقم خورد كه به موفقيت فراواني دست يافت. اين فيلم نخل طلاي جشنواره كن و نامزدي در 3 بخش از جوايز اسكار را براي آنها به همراه آورد.
كمدی گیج كنندهای كه داستان آن در سال 1941 میگذرد. بارتون فینك (جان تورتورو)نمایشنامهنویس تئاتر برادوی است. پیشنهاد وسوسهانگیزی او را به هالیوود میكشاند و در اتاق هتلی شروع به نوشتن فیلمنامه یك فیلم ورزشی میكند اما كلمات برای نوشتن این فیلمنامه او را یاری نمیكنند. در این میان با همسایهاش (جان گودمن) آشنا میشود و از آن به بعد فیلم به یك تریلر روان پریشانه تبدیل میشود. بردن نخل طلای بهترین فیلم و كارگردانی كن برای جوئل كوئن و بهترین بازیگر مرد برای جان تورتورو فصل جدیدی از زندگی سینمایی برادران كوئِن را رقم زد. این دو برادر مستقل بعد از این فیلم به دنیا معرفی شدند و توانستند هر چه را دوست داشتند، بسازند و داستان های وسترن قدیمی و کهن علی القاعده به بهترین نحو روایت کنند. بعد از این بود كه سبك فیلمسازی این دو برادر در دانشگاههای دنیا تدریس میشد.
موفقيت چشمگير بعدي برادران كوئن در سال 1996 با فيلم «فارگو» به دست آمد. اين فيلم تريلر جنايي كه در زادگاه اين دو برادر ساخته شد، جايزه بهترين كارگرداني از جشنواره كن و جوايز بافتا و دو جايزه اسكار بهترين فيلمنامه و بهترين بازيگر نقش اول زن را كسب كرد.
جری فروشنده اتومبیل در حال ورشکستگی است و پدرزن پولدارش از کمک کردن به او امتناع میکند. جری سراغ دو جنایتکار به نامهای کارل و گائر میرود و از آنها میخواهد زنش را بدزدند. او نقشه کشیده که از این طرق به پول خوبی برسد اما... جک که در بنگاه فروش اتومبیل پدرزنش کار می کند از وضع مالیش به هیچ عنوان راضی نیست. او تصمیم می گیرد تا چند نفر را اجیر کند تا همسرش را بدزدند و خونبهای او را از پدر زنش بگیرد. او نقشه ای کامل کشیده است تا هیچ کس اسیب نبیند. یکی از دوستانش بیل و گایر، دو تبهکاری که رفتار و حرکاتشان عصبی و غیر عادی است را به او معرفی می کند. آنها برای انجام نقشه مجبور به کشتن چند نفر می شوند. بتی مامور پلیس که پیگیر این حوادث است به شهر همسایه می رود تا تحقیقاتش را کامل کند. از طرفی پدرزن جک که به او مشکوک است خود سر قرار تحویل پول می رود و...
در آغاز فیلم فارگو، اشاره می شود که داستان این فیلم برگرفته از یک ماجرای واقعی می باشد و بیننده به ظاهر قرار است با یک ماجرای جنایی معمولی مواجه شود. اما هنگام مشاهدۀ فیلم، بیننده با فضای غیر متعارف و رازآلودی مواجه می شود که چه بسا نقاط مبهم بسیاری برای او به جا بگذارد. تاکیدهای برادران کوئن بر برخی عناصر جزئی نظیر مجسمۀ "پل بونیِن" که در جاده به مسافران خوش آمد می گوید، یا قاب بندی های خاص و قابل توجه و تدوین کنایه آمیز که تصاویر و اتفاقات متفاوت را به هم ربط می دهد، از جمله عواملی هستند که موجب می شود بیننده بعد از مشاهدۀ فیلم از خود بپرسد: مقصود واقعی فیلم فارگو چیست؟ البته این ابهام و پیچیدگی، موجب از بین رفتن جذابیت فیلم نمی شود بلکه فیلم در جذب بیننده موفق عمل می کند اما در هر حال، تماشاگران اغلب بعد از مشاهدۀ فیلم اظهار می کنند که فارگو را نفهمیده اند. این مطلب را البته می توان جزو سبک کاری کوئن ها برشمرد، آن دو به شدت از نگاه معمولی و کلیشه ای به ماجراها دوری می کنند و مهارت خاصی در نمایش داستان های تکراری، در هیئتی نامتعارف و جدید دارند.
تاکید های خاص بر مجسمۀ خوش آمد گو در میان جاده، او را به عنوان مظهر عدالت و فرشتۀ نگهبان شهر نشان می دهد، اما علیرغم این، این مجسمه هم ظاهری زشت و چهرۀ کریه و لبخند سردی دارد. و جالب آن که همین فرشتۀ نگهبان زشت، و آن پلیس زن باردار پرخور، در نهایت اجازه نمی دهند جنایت و شرارت پیروز شود و درس خوبی به خلافکاران داستان می دهند.فارگو در ردیف صد فیلم برتر تاریخ سینما قرار گرفته است.
پس از ساخت فيلم «لبووسكي بزرگ» در سال 1998 كه چندان به مذاق منتقدان خوش نيامد، برادران كوئن در سال 2000 فيلم موفق «ای برادر كجايي؟» را به سينما عرضه كردند. اين فيلم كه به نوعي اقتباس از اديسه هومر بود، با نقش آفريني كمدي جورج كلوني با استقبال زيادي همراه شد. اين فيلم نامزد اسكار بهترين فيلمنامه شد.
سه زندانی عجیب و غریب و كمی احمق (جورج كلونی، جان تورتورو و تیم بلیك نِلسون) در دهه 30 فرار كرده و تحت تعقیباند. در مسیری كه اورت (كلونی) آنها را میبرد در موقعیتهای مختلفی قرار میگیرند و با انسانهای مختلف و عجیبی رو به رو میشوند. در ریل قطار كوری را دیده كه آنها را از آینده نزدیك شان با خبر میكند. این بار كوئنها نه تنها «اودیسه هومر» بلكه به «سفرهای سالیوان» و «جادوگر شهر آز» را نیز مورد استناد خود قرار دادند. «ای برادر كجایی؟» مغالطههای روح آدمی و عشق به استهزا و گزافهگویی را ستایش میكند. چرایش را نمیدانیم اما دوستش داریم.
در واقع "ای برادر کجایی؟" فیلمی ساده و روان بوده و به دور از جنجال و هیاهو توانست در سال 2001 در دو رشته نامزد دریافت جایزۀ اسکار باشد به استعداد آنها در بیان مسائل و مشکلات به صورت ساده بسنده می کنم . « ای برادر ، کجایی ؟ » از حیث سرگرمی و به خاطر سادگی بیان موضوع و تأثیر گذاری اش اثری ارزشمند و قابل توجه است . ضرباهنگ فیلم به گونه ای است که بیننده را در اکثر لحظات فیلم با خود به همراه دارد و کمتر لحظه ای پیدا می شود که منتظر وقوع ماجرایی نباشیم . « ای برادر ، کجایی ؟ » نه به عنوان فیلمی صرفاً کمدی ، فیلمی خوب و یکدست است که تماشای آن به خاطر بازی دوست داشتنی جورج کلونی خالی از لطف نیست.
پس از فيلم «مردي كه آنجا نبود» در سال 2001 ، اين دو برادر سرشناس هاليوود فيلم «سنگدلي بينهايت» را دو سال بعد با نقش آفريني جورج كلوني و كاترين زتا جونز ساختند كه به نوعي دنباله رو كمدي رمانتيكهاي دهه 40 ميلادي بود. در سال 2004 بود كه برادران كوئن فيلم «قاتلين پيرزن» را با نقش آفريني تام هنكس ساختند كه سخت مورد انتقاد منتقدان قرار گرفت.
اما بدون شك سال 2005 نقطه عطف كارنامه سينمايي برادران كوئن بود، سالي كه با ساخت فيلم بسيار موفق و البته پرفروش «جائی برای پیرمردها نیست!»
جواز معتبر فراواني را كسب كردند. اين فيلم كه اقتباس از رمان كورمك مك كارتي بود، با نقشآفريني تاثير گذار خاوير باردم مورد استقبال زياد اهالي سينما و منتقدين قرار گرفت. اين فيلم در جوايز اسكار 2008 موفق به كسب چهار جايزه اسكار، از جمله بهترين فيلم، بهترين كارگرداني و بهترين فيلمنامه اقتباسي و بهترين بازيگر نقش مكمل مرد شد. اين براي اولين بار پس از سال 1961 بود كه دو كارگردان همزمان جايزه اسكار بهترين كارگرداني را براي يك فيلم كسب كردند.
آنتوان شیگور (خاویر باردم) قاتلی ست كه از دل جهنم آمده است كه علاقه دارد با بازیهای ذهنی با قربانیانش بازی كند. چگونه یك مرد تگزاسی به نام لولین ماس (جاش برولین) بعد از پیدا كردن 2 میلیون دلاری را كه چیگور آمده كه پس بگیرد، میتواند از دست او فرار كند. میتوان فیلم را برایند زیبایی از سایر فیلمهای این دو برادر دانست. به همین دلیل هم هست كه رمان كورمك مك كارتی را كه كسی جرات ساختنش را نداشت این دو به یكی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما تبدیل كنند (شاید كورمك مك كارتی این رمان را از روی فیلمهای سابق آنها نوشته باشد).
وودی هارلسون نقش كاراگاه خصوصی با هوش و كم شانسی است كه در چنگال چیگور گیر میافتد (شبیه به كاراگاه فیلم «خون بیهوده») جاش برولین انسانی معمولی است كه چیز با ارزشی را بر میدارد (شبیه به «های» در «بزرگ كردن آریزونا»). حتی تامی لی جونز در این فیلم بسیار به فرانسیس مك دورمند در «فارگو» شبیه است با این تفاوت كه در پایان «فارگو» مك دورمند كه پلیسی باردار است به موقع به صحنه جنایت آخر میرسد.
جوئل کوئن خود پس از ساخت این فیلم گفته است : بعد از موفقیت فیلم " جائی برای پیرمردها نیست " اکثرا از ما انتظار داشتند که همان مسیر را ادامه دهیم و این نشان دهنده این است که ما را به درستی نمی شناسند، باید تا بحال فهمیده باشند که ما به خاطر پیروزی یک فیلم، دست به تولید انبوه نمی زنیم، راستش لذت کار ما در خلاف جریان شنا کردن است.
اتان کوئن هم در تایید سخنان برادرش میگوید : پرونده "جائی برای پیرمردها نیست" بسته شد ما در خدمت استودیو ها نیستیم و سفارش قبول نمی کنیم. در فیلم اخیرمان به کمدی سیاه برگشته ایم، من و برادرم در مینه سوتای دهه 60 که جای چندان جالبی نبود، بزرگ شدیم و فکر کردیم که اگر خاطراتمان را دست مایه فیلم جدیدمان قرار دهیم و لحن کمدی هم چاشنی اش کنیم، خوب از کار درمی آید.
در سال 2008 فيلم «پس از خواندن بسوزان» را با بازي براد پيت و جورج كلوني از این دو کارگردان شاهد بودیم.فیلم کمدی سیاه از سرگذشت دوگروه انسان در واشنگتن پایتخت سیاسی آمریکاست. یک طرف قصه ماموران امنیتی و گروه دیگر نیز تعدادی شخصیت عادی در یک باشگاه ورزشی هستند که پیدا کردن یک سیدی سرنوشت آنها را به یکدیگر پیوند میزند.
نگاه نافذ و هوشمندانه برادران کوئن در فیلم "پس از خواندن بسوزان" نگاهی جدید است. این دو فیلمساز این بار با تعداد زیادی از ستارههای موفق سینمایی به سراغ سیاستهای امنیتی دولت آمریکا رفته و اوج هرج و مرج و ناتوانی سازمان اطلاعاتی آمریکا را نشان دادهاند. سازمان سیا در این فیلم محور تمسخر و طنز است. رفتار مسئولین و مامورین این سازمان اطلاعاتی در برخورد با رخدادهای فیلم، موجب خنده و قهقهه مخاطب میشود. در برابر این سازمان لیندا و چاد در باشگاه ورزشی حضور دارند. لیندا برای عمل جراحی خود حاضر است دست به هرکاری بزند؛ حتی فروش اطلاعات کشورش به سفارت روسیه! نماد کاملی از مردمان عادی با دغدقههای تحمیل شده رسانهها و سردمداران آمریکا به آنها.
شاید در مقایسه با سایر آثار کوئنها شاهکار نباشد ولی در میان فیلمهای چند سال اخیر سایر فیلمسازان فیلم بسیار خوبی است. نکته جالب در مورد این فیلم این است که اگر فیلمهای پیشین این فیلمسازان را دنبال کرده باشید این برای چهارمین بار است که بعد از ساخت یک فیلم مطرح جدی سراغ یک فیلم کمدی رفتهاند.
در سال 2009 برادران کوئن به سراغ فیلم "یک مرد جدی" رفتند.یک مرد جدی داستان فیزیکدانی است به نام لری که در دنیایی زندگی میکند که هیچ منطقی در آن وجود ندارد، دنیایی که فیزیک معنا و مفهومش را از دست میدهد و جایش را تقدیر و عدم قطعیت میگیرد ، لری به عنوان یک استاد فیزیک دنبال آن است که برای هر پدیدهای دلیل پیدا کند و چون انسان مذهبی است برای یافتن این دلیلها به خاخام ها مراجعه می کند ولی هیچ کدام به او پاسخی نمیدهند .
فیلم روایتی است موازی از لری و پسرش دنی در دهه 1960میلادی. دنی به عنوان یک نوجوان به هیچ وجه در قید و بند دین یهود نیست و نمی تواند محدودیتهایش را تحمل کند در سر کلاس عبری موسیقی راک گوش میکند که میتواند تصویری باشد از کودکی خود کوئن ها. در ابتدای فیلم و انتهای فیلم این روایت موازی خیلی بیشتر و واضح تر خود را نشان میدهد .درون مایه اصلی فیلم را اعتقاد به خدا تشکیل میدهد ، اعتقادی که باعث شده است لری در سخترین شرایط هم ایمانش را از دست ندهد .
در این فیلم هم ممطابق عرف اکثرفیلم های کوئن ها با یک روایت کاملا مدرن همراهیم یعنی فیلم در نقطه اوجش که باید گره گشایی صورت گیرد و پاسخ سوال ها داده شود به پایان میرسد کاری که در اکثر کارهای کوئن ها دیده ایم .
برادران کوئن در اواخر سال 2010 فیلم شجاعت واقعی (True Grit) را با بازی جف بریجز ، مت دیمون و جاش برولین در ژانر وسترن کلاسیک ساختند. True Grit در واقع بازسازی فیلمی به همین نام درسال 1969 توسط Henry Hathaway کارگردانی شد و نقش اول فیلم را جان وین بر عهده داشت. داستان فیلم هم درباره یک کلانتر بدخلق همیشه مست است که به دختری کمک میکنه تا قاتل پدرش رو پیدا کنه.
و حالا بازسازی این فیلم وسترن رو برادران کوئن ساختن و نقش اول رو به جف بریجز دادند.فیلم به علت وجود این دو برادر سبک ساز و ستاره های هالیوودی, مورد توجه علاقه مندان به فیلمهای وسترن قرار گرفت.
شهامت واقعی یک وسترن دیدنی است، سرگرم کننده و جذاب. شخصیتها درست پرداخت شدهاند و راجر دیکنز (مدیر فیلمبرداری محبوب کوئنها) اینبار هم کارش را به بهترین شکل انجام داده است. همانطور که انتظار میرفت فیلم از طنز خاص آثار کوئنها تهی نیست و علاوه بر همه اینها بازیهای بسیار حساب شده و درخشانی دارد.
شهامت واقعی لذت بخش است، اما آنطور که از یک فیلم کوئنی اصیل انتظار داریم درگیرمان نمیکند و به وجدمان نمیآورد. شاید ساخت چنین فیلم کم نقصی برای خیلی از کارگردانها موفقیت بزرگی به حساب میآید، اما برای کوئنها نه. ما از برادرها انتظار داریم فیلمی را ببینیم که مطمئنیم هیچ کارگردان دیگری قادر به خلق آن نیست، از دنیای منحصر به فرد برادران نابغه در این فیلم تنها شبحی دیده میشود و همین.
ماجرای چند روز از زندگی خواننده ی بی مقداری به نام لوین دیویس (Inside Llewyn Davis-2013) که در کافه ها می خواند و شب ها را در خانه ی دوستانش می گذراند و زندگی آشفته ای دارد. او سختی ها را تحمل می کند تا روزی ستاره ی مشهوری شود موضوع ساخته برادران کوئن در سال با نام " درون لوین دیویس" است.
نقش اول این فیلم طبعاً "موسیقی" است. چرا که موسیقی های زیبا و اجرای فوق العاده ی اسکار ایزاکِ بهجت و نشاط دو چندانی برای دیدن فیلم به مخاطب می دهد.
لوین دیویسِ یک نگون بخت به معنای کامل است و در انجام و موفقیت هر کاری با شکست روبه رو می شود.کوئن ها، این زندگیِ آشفته و مغشوش را با موسیقی ها، دیالوگ ها و شخصیت پردازی های شیرینی در هم آمیخته اند و با روایتی دوار سبب این همه شکست و دربه دری بازیگر نقش اصلی را در طول زمان فیلم دریابیم همین امر اتفاقاً موجب می شود تا این لودگی تعمدی فیلم آنرا به اثری جذاب، نیش دار و مسحورکننده تبدیل کند.
اين فيلم يك درام رشد يافته يا حس بي عيب و نقص دورهاي و تمركز قوي بر شخصيت است. به نظر می رسد این فیلم علاوه بر طنزمایه درونی اش با توجه به محوریت موسیقی توانست جایگزین بی بدیل در سینمای آن روز باشد که مخاطب برای دیدن آن حاضر به پرداخت 33 میلیون دلار باشد.
همکاری مشترک آنجلینا جولی با برادران کوئن در ساخت فیلم «شکست ناپذیر/Unbroken» موجب شد تا این فیلم که دومین کارگردانی آنجلینا جولی با موفقیت چشمگیری روبه رو شود. برادران کوئن نویسندگان این اثر بودند و داستانی درباره اسارت یک سرباز آمریکایی در جنگ جهانی دوم و ماجرای شناور بودن خلبانی به نام لوئيس زامپرينی به مدت ۴۷ روز پر از رعب و وحشتی به همراه دو تن از يارانش روی يک تکه الوار و ماجرای دستگیری آنها توسط نيروی دريایی ژاپن داعزام به یکی از اردوگاههای اسرای جنگی اعزام را روایت کردند.
اين سومين باری است که فيلمنامه نوشته شده توسط کوئنها به وسيله فرد ديگری کارگردانی میشود، لذا اين نگرانی وجود دارد که کارگردان نتوانسته باشد منظور و مفهوم مورد نظر آنها در فيلمنامه را روی پرده منتقل کند که از قضا این موضوع در این اثر نیز به چشم می آید.
جیمز براردینلی منتقد شهیر آمریکایی درباره این اثر می نویسد: « ساخت «شکست ناپذیر» برای جولی يک کار دلی بی چون و چرا بود؛ او براي به دست آوردن اين فرصت به سختی جنگيد. اين فيلم چالش بلندپروازانهای برای کسی است که تاکنون تنها يک فيلم در کارنامه خود ثبت کرده است («در سرزمين خون و عسل/In the Land of Blood and Honey» در سال ۲۰۱۱)- شايد خيلی خيلی بلند پروازانه. رويکرد مستندگونه جولی نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارد. اولی باعث شده که « شکست ناپذیر» فيلم خوبی شود در حالی که دومی مانع از رسيدن آن به درجه عالی میشود.»
Bridge of Spies پل جاسوس ها که با حضور "تام هنکس" و کارگردانی "استیون اسپیلبرگ" و قرار گرفتن نام "برادارن کوئن" در قامت نویسنده در سال 2015 به نمایش درآمد یکی دیگر از آثاری است که ردپای کوئن ها در آن دیده می شود.
دوران جنگ سرد است و سازمان سيا با به خدمت گرفتن يک وکيل آمريکایی تلاش میکند تا خلبانی را که در شوروی در بازداشت به سر میبرد نجات دهد. تام هنکس در نقش وکیل آمریکایی تلاش دارد تا خواسته دولت را در دفاع از جاسوس به بهترین نحو به انجام برساند. هرچند دفاع دوناوان(هنکس) تنها می تواند او را از حکم اعدام برهاند و در عوض در پی دفاع از یک مجرم ضدآمریکایی موجی از نفرت پراکنی را به وجود می آورد.
درطرف دیگر فیلم، گری پاورز، خلبان سيا (با بازی اوستين استول)، به رغم همه توصیه های امنیتی اسیر دست نیروهای شوروی میشود. سيا که از افشای اطلاعات فوق محرمانۀ پاورز نگران است، از دوناوان(هنکس) میخواهد تا برای تبادل پاورز در ازای ايبل، اقدام کند. وی راهی برلين می شود و با مقامات کاگب و آلمان شرقی، در شرایط خطرناک مذاکره میکند و در نهایت بر روی یک پل که حائل بین آلمان شرقی و غربی است این معاوضه پردردسر انجام میگیرد.
تلاش برادران کوئن در نگارش فيلمنامه تا حد زیادی با شکست روبه رو شده است به طوری که از آن حس غيرعادی فيلمهای معمول آنها فاصله دارد. با این همه «پل جاسوسها» نوعی يادآوری جالب نيمه پاييزی از دورانی است که هر روز بیش از روز قبل از شيشه های دودی نوستالژی ديده میشود. با اين حال، عليرغم عقبۀ سازندگان اين فيلم، موفقيت اين فيلم به عنوان يکی از بهترينهای فصل واقعاً غافلگيرکننده خواهد بود.
درود بر سزار (Hail Caesar) ساخته سال 2016 و با حضور بازیگرانی مانند جرج کلونی، اسکارلت یوهانسون و جاش برولین درباره یک مدیر و کارچاق کن حرفه ای به نام ادی منیکس ( جاش برولین ) است که کارهای نشدنی را شدنی می کند. حال او باید در فیلم فکری برای ربوده شدن ستاره فیلم حماسی - مذهبی در حال ساخت به نام بیرد وایتلاک ( جورج کلونی ) کند که چپگراها خواهان دریافت 100 هزار دلار برای آزادی وی شده اند. بارداری غیرمعمول یکی از ستارگان زن به نام دیانا ( اسکارلت جوهانسون ) می شود را نیز مشکل دیگری است که همزمان باید وی فکری به حال آن کند تا آبروی استودیو فیلمسازی بر زمین نریزد..
مطابق معمول در این فیلم نیز روایت ها با دقت چیدمان شده است و فیلم پر از دیالوگ های پرمحتوا و نیازمند به تفکر است که شاید چندان مخاطب عام را جذب نکند لیکن برای بسیاری دلفریب و نشاط آور خواهد بود. دیالوگ های مملوء از کنایه اما هوشمندانه ای است که اغلب اشاره ای به رویدادی مهم و مستند در تاریخ دارد که این بار خود هالیوود را هدف قرار میدهد.
فیلم به لحاظ هنرپیشه بسیار شلوغ و پرترافیک است لیکن چیدمان دقیق آنها به گونه ای است که حضور آنان به روایت داستان به شکلی خیره کننده کمک می کند.
اگر به دنبال دیدن فیلمی درباره پشت صحنه نحوه تهیه فیلم توسط استودیوهای بزرگ فیلمسازی هالیوود هستید این فیلم می تواند روایت جذابی محسوب شود. اینجا کاراکتر اصلی کوئنها ادی منیکس (با بازی جاش برالین) را باید علاوه بر تلاش برای ساخت فیلم با دشواری های خاص خود، در پی گره گشایی از مشکلات شخصی و خانوادگیاش باشد و راهکاری برای افتضاحات و مشکلات سلبریتی های محبوب مردم به خرج دهد.
سابربیکن ( Suburbicon ) محصول 2017 ساخته جرج کلونی است. برادران کوئن هم قلم به دست گرفته اند و داستان فیلم را با مشارکت خود کلونی روایت کرده اند.
داستان فیلم روای محیطی آرام و گیرا در سال 1959 در حومه شهر و در منطقهای با منازل مسکونی هم شکل و زیبا است. اما این آرامش ظاهری حجابی است برای نابسامانی آتی فیلم. پدر خانواده، گارنر لاج (با بازی مت دیمون)، مجبور است راهی برای خلاصی از دنیای تاریک این شهر کوچک که خیانت، تزویر و خشونت در آن موج میزند، پیدا کند. داستان این فیلم در مورد مردمانی ضعیف است که انتخابهای بسیار بدی دارند. اینجا سابربیکن است.
اکثر منتقدان نمره متوسطی به این فیلم داده اند که نشان دهنده روایت متناسب اما نه چندان روز فیلم است. این فیلم پرده از یک سری ناهنجاری اجتماعی بر میدارد که مشخصاً سالهاست جامعه امریکایی با آن دست و پنجه نرم می کند.
فیلم Suburbicon از آن دسته آثاری است که بیننده را دنبال خود میکشاند و با سورپرایزهای کوچک و هوشمندانهای که در خود به کار برده، طرفداران و بینندگان را تا انتها در چنگ خود نگه میدارد. هرچند در پاره ای از اوقات به دلیل پراکنده بودن خرده روایت ها از یک اثر ایده آل فاصله میگیرد. عدم توجه کلونی به این خرده روایت ها موجب شده است تا بسیاری از نقاط حساس و حیاتی فیلم هدر رود و داستان انسجام و منحصربهفرد خود را از دست بدهد.
آخرین اثر برداران کوئن که تا چندی دیگر به نمایش درخواهد آمد چکامه باستر اسکراگز (The Ballad of Buster Scruggs) نام دارد که از قرار تلاش کوئن ها برای ساخت سریالی با همین عنوان برای نت فلیکس بوده است و شامل داستانهایی کوتاه از ماجراهایی در اطراف مرزهای ایالات متحده می باشد.
از ویژگی های خاص فیلمسازی کوئن ها این است که سعی دارند شخصیت هایی را خلق کنند که دارای عادات و خلق و خوهایی خاص و کمیک باشند. معمولا شخصیت های اصلی داستان های آنها به چیزی خاص علاقه دارند و یا حساس هستند.
مخاطب در فیلم های کوئن ها با ایده ها، موقعیت ها، پرداخت ها، شخصیت ها و دیالوگ هایی روبرو می شود که کمیک هستند. کمدی مختص برادران کوئن. کوئن ها دنیای احمقانه ای را در میانه زندگی روزمره نشان می دهند که دور از واقع نیست. شخصیت ها در عین واقعی بودن و جدیتی که دارند احمق هستند و متعاقبا در شرایطی جدی کارهای احمقانه ای می کنند. حماقت و نوع برخورد احمقانه شخصیت های داستان فضای کمیکی را ایجاد می کند که هر بیننده ای را می خنداند.
کوئن ها با همه چیز شوخی می کنند. در بعضی موارد فیلم شان به هجویه ای بدل می شود که بعضی عقاید، آداب و رسوم را به سخره و ریشخند می گیرند. شاید فیلم های کوئن ها در دید اول بسیار ساده و سر راست به نظر بیاید ولی در پس هر شوخی آنها مطلبی نهفته است. انتقادهای آنها به نظام های سیاسی، اجتماعی، اعتقادات مذهبی، نژادی، قومی و حتی مکاتب مختلف فکری و فلسفی در فیلم هایشان به وفور و با کمی ریزبینی کاملا مشهود است.
كوئنها بدون آنكه بخواهند تظاهركنند از همان ابتداي فيلم، نوعي دل نگراني و تشويش ناخودآگاه را به مخاطب القا ميكنند. آنها آثار زيادي در ژانر جنايي دارند. «خون ساده» اولين كار آنها در اين حوزه بود كه از لحاظ لحن جدي سناريو و مضامين آن به اين فيلم شباهت زيادي داشت، اگرچه در بعضي موارد هم با ويژگيهاي فارگو و عبور آسيابان همخواني دارد. اما نويسندگان به دليل اقتضاي زماني يكي از كاراكترهاي مهم، تاثيرگذار و محرك در داستان را حذف كردند.
اما همين امر سبب ميشود كه ژرفانديشيها و تفكرات فلسفي شاخص بل را از بين ببرند، داستان را جمع وجور كنند و پاياني براي آن ببافند. اين 2برادر با استفاده از درون مايههاي جدي داستان مك كارتي همچنان از يكپارچگي و بينقصي كاراكترهاي آن و انگيزههاي حياتي نويسنده بهره جستند، البته مايههاي طنز فيلمنامه را به مراتب بيشتر كردند و براي خنداندن مخاطب عمدتا از رفتارها و ويژگيهاي شخصيتي كاراكتر بيعاطفه چيگرو استفاده كردند. باردم قوي و با نفوذ، هيچ جاي شكي نميگذارد، كاراكترش به محض آنكه از شما بپرسد ساعت چند است مهلت نميدهد و شما را ميكشد.
او در حرف زدن نه طفره ميرود و نه زير بار هيچ مزخرفي، با اين همه راضي هم نيست كه از زير بار مسئوليتها شانه خالي كند. بار دم و كوئنها با استفاده از همين نكته ظريف، خشكي بيش از حد و كلام عادي از هرگونه شوخ طبعي او را منشا طنز و شوخيهاي فيلم قرار دادهاند و بازيگر هم با اجراي تاثيرگذار، اين نقش را خيلي بهتر از آنچه آنها در نظر داشتند در آورده است به نظر ميرسد كه تاميليجونز اساسا به دنيا آمده تا نقشهاي كورماك مك كارتي را بازي كند. او در اين فيلم خودش را با عنوان سرآمد همه شخصيتها و تواناترين هنرپيشه ثابت كرده است.
کوئن ها به چنان دانش و درکی از سینما رسیده اند که هر آنچه را در ذهن دارند میتوانند آن گونه که میخواهند به تصویر بکشند و این آخرین اثر آنها محصول کنجکاوی آن ها در باب ایمان و اعتقاد است…
فیلمشناخت برادران کوئن:
Blood Simple ۱۹۸۴ (خون ساده(تقاص))
Raising Arizona ۱۹۸۷ (بزرگ کردن آریزونا)
Miller's Crossing ۱۹۹۰ (تقاطع میلر)
Barton Fink ۱۹۹۱ (بارتن فینک)
The Hudsucker ۱۹۹۴ (وکیل هادساکر)
Fargo ۱۹۹۶ (فارگو)
The Big Lebowski ۱۹۹۸ (لبووسکی بزرگ)
O Brother, Where Art Thou? ۲۰۰۰ (اوه برادر کجایی)
The Man Who Wasn't There ۲۰۰۱ (مردی که آنجا نبود)
Intolerable Cruelty ۲۰۰۳ (سنگدلی بی نهایت)
The Ladykillers ۲۰۰۴ (قاتلین پیرزن)
No Country for Old Men ۲۰۰۷ (پیرمردها کشوری ندارند)
Burn After Reading ۲۰۰۸ (پس از خواندن بسوزان)
A Serious Man ۲۰۰۹ (یک مرد جدی)
True Grit ۲۰۱۰ (شجاعت واقعی)
۲۰۱۲ Gambit (گامبیت)
۲۰۱۳ Inside Llewyn Davis(درون لوئیس دیویس)
Unbroken ۲۰۱5 (ناشکسته)
Hail, Caesar! ۲۰۱۶ (درود بر سزار)
Suburbicon ۲۰۱۷ (سابسکرین)
The Ballad of Buster Scruggs ۲۰۱۸ (چکامه ای برای باستر اسکراگز)